الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ خراسان به دلیل وجود حضرت رضا (ع) در طول تاریخ پذیرای اقوام مهاجر مختلف بوده است. میدانیم که این اقوام با خودشان فرهنگ ها، آداب ورسوم و هنرهایشان را میآورده و اشاعه میداده اند که موسیقی مقامی نیز یکی از آنها بوده است. چنان که میتوان این شهر را به دریایی از نواها و آواهای اقوام مختلف تشبیه کرد. اینکه متولیان و سیاست گذاران فرهنگی مشهد چقدر از این ظرفیت آگاه اند و سعی کرده اند این ظرفیت را رشد دهند، موضوعی است که ما درباره آن با حسن احمدی فرد گفتگو کردیم.
احمدی فرد روزنامه نگار پیشکسوت مشهدی است که سال هاست به مطالعه و پژوهش درباره موسیقی مقامی خراسان مشغول است. این فعال فرهنگی بزرگ شده در مشهد، دل باخته موسیقی مقامی زادگاهش یعنی تربت جام است و بخشی از فعالیت هایش را به گفتگو و نشست وبرخاست با هنرمندان این عرصه اختصاص داده است. این گفتگو قسمت دوم از سلسله مطالب شهرآرا درباره وضعیت موسیقی مقامی در مشهد و استان است که قسمت اول آن در هفته گذشته در صفحه هنر منتشر شد.
شما مدتی است در زمینه موسیقی مقامی خراسان مطالعه و پژوهش و با هنرمندان مختلف این نوع موسیقی گفتگو میکنید. میخواهم از تجربیات خودتان به ما بگویید. به نظرتان مشهد چقدر از این ظرفیتی که برایش به وجودآمده توانسته است برای تبدیل شدن به پایگاه موسیقی اقوام در کشور استفاده کند؟ اصلا آیا تاکنون آگاهانه به این ظرفیت نگاه کرده است؟
این بحث از دو منظر قابل بررسی است. یکی از منظر رواداری است، یعنی فرهنگهایی در مشهد پاگرفته اند و توانسته اند موسیقی خودشان را حفظ کنند. در نتیجه موسیقی نواحی در مشهد زنده و پویاست. غیر از آن، دو ناحیه مهم، اما متفاوت فرهنگی که هرکدام موسیقی خودشان را دارند نیز در دو طرف مشهد شکل گرفته اند؛ یکی در غرب مشهد به مرکزیت قوچان و دیگری در شرق مشهد به مرکزیت تربت جام. حوزه شرق خراسان به دلیل نزدیکی به پایتخت هنری و فرهنگی خراسان تاریخی یعنی شهر هرات، رنگ وبوی فرهنگ اصیل خراسانی را همچنان در خودش حفظ کرده است. حوزه غرب خراسان هم پذیرای اقوام کرد و با درصد کمتری اقوام ترک بوده است.
هردوی این نواحی، موسیقی مقامی و ریشه دار خود را دارند. مشهد وسط این دو ناحیه است و به طور طبیعی بخشی از هنرمندان دو ناحیه همیشه در آن حضور داشته اند و این شهر را محل زندگی و پایگاه رشد خود قرار داده بوده اند. از این بابت دو نوع موسیقی مقامی را همیشه در مشهد داشته ایم؛ موسیقی غرب خراسان و موسیقی شرق خراسان.
همین امروز استاد محمد یگانه، پسر بخشی بزرگ موسیقی کردها، حاج حسین یگانه، در مشهد زندگی میکند، کارگاه ساخت دوتار کردی دارد و شاگردانش از او موسیقی مقامی کردی را یاد میگیرند. از آن طرف استاد ذوالفقار عسگریان، دوتارنواز برجسته موسیقی شرق خراسان که به خداوندگار دوتار معروف بود را داشتیم که سالهای سال در مشهد حضور داشت و هشت سالی است به رحمت خدا رفته است. امروز پسرش، محسن عسگریان که یک چهره کاملا شاخص در موسیقی شرق خراسان است، در مشهد زندگی میکند.
گفتید مشهد در طول تاریخ شهر رواداری بوده و به همین واسطه موسیقی قومیتهای مختلف در مشهد حضور داشته است. در این بخش هم امروز موسیقی زندهای در مشهد داریم؟
همین الان شما به منطقه گلشهر بروید، میبینید افغانستانیهایی که چندین نسل است در مشهد حضور دارند، موسیقی خودشان را تولید و عرضه میکنند. اینها به واسطه رواداری است. در محلات ساختمان و قلعه خیابان، سیستان وبلوچستانیهایی را داریم که چندین نسل است ساکن مشهد شده اند و موسیقی خودشان را دارند. در هرکدام از این محلهها موسیقی محلی کاملا زنده است. آن قدر که خود من یک وقتی پیشنهاد کردم اسم محله ساختمان را عوض کنند و بگذارند محله موسیقی مشهد.
راستهای به اسم خیابان شهید غلامی در این محله، چیزی حدود شش هفت کارگاه دوتارسازی دارد. از این منظر خیلی قابل توجه است که در شهری مانند مشهد با همه اماواگرهایی که در طول تاریخ داشته، امروز در یک محله اش آن قدر آدم اهل موسیقی هست که میتوان اسم آن محله را عوض کرد و گذاشت محله موسیقی.
این خیلی ظرفیت مهمی است که متأسفانه دیده نشده است. به هرحال چه متولیان امر ببینند و چه نبینند، فرهنگ مسیر خودش را میرود. الان هم فرهنگ در مشهد دارد مسیر خودش را میرود و در آن مسیر موسیقی مقامی بخش خیلی مهمی است که کاملا زنده است.
بیشتر مثالهایی که گفتید، در مناطق کمتربرخوردار مشهد رشد و نمو پیدا کرده اند. این موضوع مؤید دیگری بر این حرف شما نیست که گفتید «چه متولیان امر ببینند و چه نبینند، فرهنگ مسیر خودش را میرود»؟ متولیان باید از این ظرفیت حمایت کنند، ولی براساس این مثالها اگر حمایتی هم نباشد، این موسیقی از بین نمیرود یا منقطع نمیشود. چون قاعدتا این موسیقی در چنین محلات کم برخورداری با حمایت دولت رشد نکرده است.
درباره حمایتهای دولتی یا حضور دولتها در عرصه فرهنگ، تا حدی نظرات متفاوت است. متأسفانه در کشور ما دولت خودش را متولی همه امور میداند، درحالی که در اساس نباید این طور باشد. دولتها به آن معنا نباید متولی باشند، بلکه باید تصدیگری کنند. دو نگاه عمده دراین باره وجود دارد. یک نگاه این است که دولتها باید موفق شوند فرهنگ را هم سیاست گذاری کنند و در مسیری که خودشان میخواهند پیش ببرند. یک نگاه واقع بینانه تری هم هست که میگوید هیچ دولتی نباید برای فرهنگ تعیین تکلیف کند.
فرهنگ یک حوزه وابسته به زیست مردم است. در نتیجه مردم هم در این معنی دستورپذیر نیستند؛ بنابراین فرهنگ مسیر خودش را میرود. اینکه من میگویم دولتها به عنوان متصدیان امر فرهنگ به این ظرفیت توجه کنند، معنای دم دستی آن نیست. مثالی میزنم. در محله قلعه خیابان، در خیابان حر ۸۲ بازار بلوچهای ساکن مشهد را داریم که به نام تاجرآباد شناخته میشود.
این بازار خودبه خود شکل گرفته است. یعنی زیست بلوچها در آن منطقه فراوان بوده است و در پی آن بازار خودشان را ایجاد کرده اند. این بازار برای ما مشهدیها بازاری جذاب و پر از رنگ و طعم و مناظر دیدنی است. پس کشف کردیم که ظرفیتی به نام تاجرآباد وجود دارد. حالا متولیگری دولت در این قسمت چه میتواند باشد؟ دولت میتواند رشد این ظرفیت را آسان کند و بگذارد اتفاقی که خود مردم دارند آن را شکل میدهند، سادهتر بیفتد؛ اما متأسفانه دولت این کار را نکرده است.
به نظر شما حضور دولت در عرصه فرهنگ چطور باید باشد؟
من به جد مخالف این هستم که دولت هرگونه دخالتی در حوزه فرهنگ انجام دهد. چون این دخالتها به این نیت اند که فرهنگ را در مسیری که مطلوب خودشان است، پیش ببرند و این به فرهنگ آسیب میزند. دولت اگر کمک کند که فرهنگ در یک فضای آسوده تری نفس بکشد، خدمت مناسب تری است. اتفاقا دولتها بابت ارائه همین خدمات شکل گرفته اند.
متولی فرهنگ وظیفه ذاتی اش این است که اگر سنگی وسط جوی آبی افتاد که جریان دارد، آن را بردارد، نه اینکه خودش کانال ایجاد کند و بگوید از این مسیر آب باید برود. یک نمونه از این دخالتهای نادرست دولتی در امر فرهنگ را مثال میزنم. موسیقی مقامی تربت جام یک وجود ارگانیک بوده است.
یعنی اندام واره داشته است. به یک تعبیر، سر و دست و پا داشته، اما حالا چه شده است؟ از بعد انقلاب که جریانهای هنری فرصت ظهور و بروز پیدا کردند، یک بخش از این موسیقی موردتوجه دولت قرار گرفت و آن همان بخشی است که ما از آن به عنوان موسیقی عرفانی یاد میکنیم. جشنوارههای متعددی گذاشتند و سلیقه خاص خودشان را به هنرمند تحمیل کردند. هنرمند فهمید که اگر یک اثر عرفانی اجرا کند، بیشتر موردپسند داوران خواهد بود و او را زودتر به جایزه نقدی جشنواره میرساند.
امروز تربت جام بخش عمده ظهور و بروز موسیقی مقامی عرفانی است؛ اما موسیقی مردم، موسیقی فولک، موسیقی عروسی، موسیقی شادیانه که در دورهمیهای شبانه استفاده میشد، کجاست؟ در مشهد هم در حوزه موسیقی مقامی به آثار شاخصی با محوریت امام رضا (ع) برخورد میکنید که خیلی خوب است که یک هنرمند افغانستانی، بلوچ، تربت جامی یا قوچانی در مشهد کاری را به عشق امام رضا (ع) تولید کرده است. اما این مدیران کمتر به سمت حوزههای دیگر رفته اند.
چقدر اجازه داده اند آن موسیقی مقامی زیست خودش را داشته باشد؛ موسیقی عروسی اش را تولید کند، موسیقی عزایش را، موسیقی فولکورش را و موسیقیای را که بین مردم اجرا میشود؟ موسیقی افغانستان موسیقی پویایی است، گروههای مختلف موسیقی افغانستان آمده اند در صداوسیما، محافل رسمی و جاهای مختلف کارهایی را اجرا کرده اند. ولی چه کارهایی؟ صرفا کارهایی که درباره امام رضا (ع) است.
ما حتی رفتیم دولتمند خالف را از تاجیکستان آوردیم، یعنی موسیقی ملل که همیشه در مشهد حضور داشته است، ولی از او خواستیم برایمان چه تولید کند؟ یک کار برای امام رضا (ع). آن کار، خیلی هم کار خوب و شاخصی است. خود من یکی از آثاری که از دولتمند دوست دارم، همان کاری است که برای حضرت امام رضا (ع) خوانده است؛ اما دولتمند در کنار آن میتوانست کلی کار دیگر هم تولید کند.
آن کلی کار دیگر را ما از او نخواستیم. چرا؟ چون سیاست گذار حوزه فرهنگ فقط و فقط یک بخش خاص از موسیقی مقامی را میخواهد و به بقیه بخشها علاقه ندارد و حتی بدش نمیآید که آن بخشها خیلی زیستی هم نداشته باشند. این به نظرم آفت است و در مشهد هم اگر بناست که به این شکل دخالتی اتفاق بیفتد، همان بهتر که مسئولان متوجه این ظرفیت نباشند و این ظرفیت بدون نگاه مسئولان مسیر معمول خودش را طی کند.
شما موسیقیهای مقامی را که در مشهد رشد کردند، به دو بخش عمده غرب و شرق استان تقسیم کردید. غیر از این ها، یعنی غیر از مشهد و شهرهای اطراف آن، از سایر استانهای کشور هم کلونیهای موسیقایی در مشهد میبینیم که فرهنگی متفاوت با آنچه در مشهد مرسوم است، داشته باشند؟ مانند بلوچستانی ها، خوزستانیها یا جاهای دیگر.
دوتا از موارد مهم آنها همین مواردی است که اشاره کردید. خوزستانیها از دوسه نسل پیش، یعنی از ابتدای جنگ در مشهد ساکن شده اند و موسیقی خودشان را دارند. یک مقدار محدودتر، ترکمنها را هم در مشهد داریم. در کوچهای در ابتدای مهرآباد به نام میلان اباذر که به میلان ترکمنها معروف است، پنجاه شصت خانوار ترکمن سکونت دارند. آنها آداب ورسوم و موسیقی خودشان را دارند. این موسیقی به دلیل کم بودن جمعیت ترکمنها در مشهد، آن قدرها ظهور و بروز پیدا نکرده، ولی به هرحال یک کلونی موسیقایی را تشکیل داده است.
اینها مهمترینها هستند از فرهنگهایی متفاوت که طبیعتا جزو زیست طبیعی شهر هستند، اما نکته مهمی که در این قسمت اتفاق افتاده، این است که مشهد به واسطه حضور امام رضا (ع) همیشه پذیرای جمعیتی از زوار هم بوده است. در یکی دو موعد این حضور زوار شکلی ویژه پیدا میکند؛ یکی موعد عاشوراوتاسوعا و دیگری زمانی است که ما در مشهد به آن چهل وهشتم میگوییم. در این مقطع به شکل کاملا ارگانیک، بومی و تاریخ دار، جمعیتهای مختلف زوار را از فرهنگهای مختلف میبینیم.
مثلا آذربایجانیها همیشه در این دو موعد به مشهد میآیند و دستههای عزاداری کاملا مفصل و مطولی دارند و موسیقی خودشان را هم دارند، البته موسیقی سوگ. حتی حضور عربها را در مشهد قبل از اینکه شهرک عربها شکل بگیرد، داشته ایم و میدانیم که عزاداری عربها با موسیقی همراه است. یا نجفیها که مراسمی دارند به نام مشعل گردانی که به شدت دیدنی است و تأکید میکنم همراه با موسیقی است. عرضم این است که ما از پنجره حضور حضرت امام رضا (ع) و از پنجره آیینهای عزاداری انواع واقسام فرهنگها را در طول تاریخ در مشهد داشته ایم که موسیقی سوگ خودشان را هم داشته اند.
همه این اقوام به ویژه آذربایجانیها در آیینهای دینی هم در مشهد از موسیقی عزاداری استفاده میکردند.
بله. ما همیشه در مشهد آذربایجانیها را داشته ایم که مثلا آیین شمشیر خودشان را در عزاداریها داشته اند، عربها را داشته ایم که با آیینهای مختلف و موسیقی خودشان عزاداری میکردند. اما مشهد موسیقی سوگ خودش را داشته است، تربت جام، قوچان و شهرهای دیگر هم همین طور.
اینها هیچ وقت عرصه را برای موسیقی مشهد و فرهنگ سوگواری مشهد تنگ نمیکرده اند. متأسفانه اتفاقی در این سالها در حال وقوع است؛ اختلاطهای فرهنگی بدون توجه به عواقبش. مثلا عرب زبانهای جنوب ایران آیین عزاداری خاصی با موسیقی ویژهای دارند که به آن دمام نوازی میگویند. در قدیم موسیقی جنوب ایران در موعدهای خاص به مشهد میآمده، برنامههای خودش را اجرا میکرده و میرفته است؛ ولی الان من میبینم بعضی هیئتهای مشهدی گروههای دمام نوازی عرب را دعوت میکنند.
البته که دمام نوازی چیز بدی نیست، اما اختلاط آن با موسیقی سوگ مشهد اشکال دارد. حتی هنرمندان دمام نواز شهرک عربها در این ایام به شهرهای مختلف مثل فریمان و تربت حیدریه میروند و اجرا میکنند. این نشان میدهد که آن آدم در تربت حیدریه و فریمان یا در مشهد حواسش به این نیست که خودش موسیقی سوگ دارد.
source