۰۷:۰۴ – ۱۴ شهريور ۱۴۰۳
کتاب «چاه ارمنی» به قلم افسانه آقائی شامل هشت داستان کوتاه با محوریت مضامین اجتماعی است، که توسط انتشارات هیلا روانه بازار شده است. این داستانها عمیق، تأثیرگذار و احساساتبرانگیز است و آقائی راوی زندگیها و شخصیتها و سوژههایی شده که در عین آشنابودن کمتر به آنها توجه و پرداخته شده است. در واقع، نویسنده راوی بخشهایی از زندگی افراد دردکشیده و رنجدیدهای شده که زندگی با درد و رنجشان عجین شده است.
این کتاب ۸۸ صفحهای با قیمت ۸۵ هزار تومان از طریق انتشارات ققنوس هم در دسترس عموم است.
در بخشی از کتاب با عنوان اطراف خُلازیر میخوانیم: «کی از پول قلنبه بدش میآید که من دومیاش باشم؟ حالا نه آنقدری که این پول را مثل غذای چرب و چیلی توی دهان بچرخانی و دولپی بجوی و قورتش بدهی. اصلش برای هر کسی قاعدهای دارد و بزاق دهان آدمش هم غلظتی. برای من که شده ایستادن یک جایی کنار اتوبان آزادگان و مالیدن انگشت شست و اشاره به هم. انگشتهایم را به هم میمالم تا به آنهایی که برای فروش ماشین میآیند آن سمتی اشاره کنم من هم خریدار ماشینم، مثل خیلیهایی که کنار اتوبان کارشان همین است […]».
در پشت جلد کتاب «چاه ارمنی» آمده: «با خودم مرور میکنم که اول باید خیلی عادی بنشینم روی صندلی شاگرد ماشین، کنار دست پسردایی، دوم این که هر وقت پسردایی صلاح دید از ماشین پیاده بشوم، کوله سیاه و بزرگم را بیندازم روی دوشم و بزنم به دل تاریکی. اینجاست که باید بشوم شبح، یک شبح سیاه پنجاهوپنج کیلویی با صدوپنجاهوهشت سانتیمتر قد. بعد شانه خاکی جاده را رد کنم و بعدش هم راست دماغم را بگیرم و بروم تا جایی که پسردایی برای برگشتن به ماشینش علامت بدهد؛ مثلاً بوق بزند، نوربالا بیندازد یا صدا کند: «افسانه… آهای افسانه». اگر هم دیر همدیگر را پیدا کردیم، آن وقت موبایل نوکیایمان را روشن کنیم و پیام کوتاهی به هم بفرستیم».
source