جناب آقای دکتر صالحی
وزیر محترم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سلام!
امروز بهیقین شما هم مانند من و احتمالاً میلیونها نفر دیگر شاهد بغض آقای دکتر پزشکیان در هنگام سخنرانی در جمع همکارانش بودید!
ایشان درحالیکه خطاب به آن جمع میگفت: من همانم که بودم، من نیامدهام که ریاست کنم، من آمدهام که …
بغض آمد بیخ گلویش را گرفت و او برای این که بتواند احساسات انساندوستانهاش را کنترل کند، ناگزیر سکوت کرد و بغضش را فروخورد. اشک اما «غماز» بود و عشق رئیسجمهور را بهدور از هرگونه تزویر و ریا از عمق جان به چشم آورد و او را به سکوت واداشت. او دوباره سکوت کرد و اندکی بعد حرفش را ادامه داد:
«ما نیامدهایم ریاست کنیم. ما آمدهایم که گره از کار مردم باز کنیم!»
این زلالی و عشق به مردم و عزت کشور، اشک سرکوبشدهی مرا هم بر چهره لغزاند. آهی از سر درد و اشتیاق – از آن نوع که در طی این ۲ ماه اخیر بارها شاهد آن در وجود خودم بودهام، از سینهام کنده شد. امید، امید، امید … سرمایهی تازهای که در میان مردم ما دوباره به وجود آمده است را هدر ندهیم .
امید برای تغییروتحول فرمان جامعه از راهی که نتیجهاش غلتیدن به اعماق درهای هولناک بود بهسوی راه تازهای برای بازگشت جامعه به زندگی. بازگشت به سمت «فلاح» و رستگاری را دستکم نگیریم!
جناب آقای دکتر صالحی! یقین دارم که شما انسانی فرهیخته، مؤمن به معنای درست کلمه به فرزانگی و سیادت آدمی هستید! یقین دارم که شما از تمام مشکلات و موانعی که طی سالها و دولتهای مختلف، بهویژه در دولت ۳ساله «خالص ساز» در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بر سر نویسندگان و ناشران و دیگر فعالان حوزهی فرهنگ و هنر گذشته است، خبر دارید!
بااینهمه به اشارهای عرض میکنم؛ در طی این ۳ سال اداره کتاب، ادبیات بهویژه رمان و داستان و هرگونه اندیشهی بالندهای را نیست و نابود کرد! در این دوره ادبیات و هنر، گویی برهآهویی بود که به دست گردانندگان «ممیزی» و مثلاً اهل تشخیص مصلحت مردم، سرش را بر سنگ گذاشتند و آبی و «بسمل» گفتنی، از تنش جدا کردند .
بهعنوان نمونه اشاره میکنم
از یک کتاب شعر خودم، ۷۰ قطعه شعر را حذف (و بعضیها را وادار به اصلاح) کردند .
مهمترین و طولانیتر رمان مرا که چند سال برای نوشتنش جان کندهام، بهراحتی «مغایر با ضوابط نشر» اعلام کردند و به دهها کتاب نشر، دهها ایراد سلیقهای و نه قانونی گرفتند!
و بهجای پاسخدادن به ناشر، او را تهدید میکردند که در کارنامهی شما نمرهی منفی ثبت میکنیم! …
واقعاً چه گونه است نویسندهای، پژوهشگری را که سالها برای خلق اثری، پژوهشی رنجکشیده و جان و جوانی گذاشته، گفت که:
– به تشخیص من، شما حق انتشار اثرت را نداری!
در برگزاری نمایشگاه کتاب، در دادن تسهیلات به ناشران غیرخودی (کاغذ، خرید کتاب، برگزاری جشنوارههای جایزه جلال، کتاب سال و …) هم متأسفانه در این مدت، جز اطرافیان خودشان، دیگران را ندیدند. قیمت کاغذ را به جایی رساندند که تیراژ کتابها از ۳۰۰۰ تا به کمتر از ۳۰۰ تا رسید!
در نهایت این که در این مدت با چنین عملکرد انحصارطلبانهای، نویسندگان و ناشران و فیلمسازان و اهالی موسیقی و رسانه چنان تحقیر شدند که اغلب نتوانستند کار کنند. بوی کسادی بازار ادب و فرهنگ به جایی رسید که:
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم با انسان کنند؟
….
جناب دکتر صالحی گرامی؛
بدینوسیله از شما که در فرهنگ و ادب و فلسفه و پژوهش، استاد و صاحبنظر و صاحب فتوا هستید، از شما که برگزیدهی چنین رئیسجمهور دلسوزی نسبت به مردم و شخصیتی مورد تأکید مقام معظم رهبری برای مدیریت این وزارتخانه هستید، تقاضا داریم
اکنون که وقت گزینش معاونین و مدیران میانی وزارتخانه فرارسیده است، لطفاً کسانی را به این مسئولیت بگمارید که اهل فرهنگ، اهل ادب، اهل پژوهش، آگاه، اخلاقگرا و معتقد به تغییر و تحولی شایسته به سمت رشد و تعالی فرهنگ و ادب و اندیشهی پیشرو باشند .
در این دوران، ما اهالی قلم و اهالی نشر، دیگر نمیخواهیم کارمندان مشهور وزارتخانه را در لباسهای تازه ببینیم بلکه میخواهیم نویسندگان و خردمندان نیکو صفت و توانا را بر مسند امور ببینیم!
بود آیا که در میکدهها بگشایند
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایند
امید که با درایت و مدیریت شایستهی شما کارها از دست شرکتهای سهامی ویژه خوار بازستانده و به دست اهلقلم و فرهنگ و رسانه و اندیشه سپرده شود تا کارها سامان یابد:
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد
عارفان را همه در شرب مدام اندازد.
*مدرس بازنشسته دانشگاه/ مدیر مجله رودکی و نشر روزگار
source