Wp Header Logo 3110.png

‌خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: نام بردن حافظ از ستارگان و سیارات و صورت‌های فلکی، همه ناظر به داستان‌های پیرامون هرکدام از آنهاست؛ و حافظ با ابیاتی که دارای استقلال معنا هستند، به زیبایی غرض خود را در بازی با این اجرام آسمانی در قالب تشبیه و استعاره بیان می‌کند، در این یادداشت نگاهی می‌کنیم به تعابیر مرتبط با ماه و خورشید در دیوان خواجه شیراز.

ماه درخشان‌ترین جرم سماوی در آسمان شب است که به شکل‌های گوناگون جلوه می‌کند و غالباً در تشبیه صورت یار استفاده می‌شود:

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است

ماه به خاطر داشتن منازل مختلف و دیده شدن با اشکال متفاوت، تعابیر مختلف را به دست می‌دهد. در این بیت که خطاب به ممدوح خود (احتمالاً شاه شجاع) می‌گوید:

حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی

کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار

پیداست که غرض از ماه نو و ماه تمام، جوانی و ولیعهدی او در برابر دوران پادشاهی اش است، و از او می‌خواهد که حالا که ماه تمام شد و به قدرت رسید حافظ را فراموش نکند. یا این بیت که در ادامه سختی‌های راه عشق می‌گوید و به سنت دیدن ماه نو به وسیله فردی پاک‌نظر اشاره می‌کند:

او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال

هر دیده جایِ جلوۀ آن ماه‌پاره نیست

در این بیت و با اشاره‌ای لطیف به روز الست، این هجران و شیدایی را به ندیدن روی نگار ازلی تعبیر می‌کند، که مانند ماه نو در جلوه‌ای کوتاه رخ نمایانده و با پرسیدن الست بربکم، بلی را از ارواح موجودات شنیده است و بعد چهره پنهان کرده؛ و آدمی با این بلی بلای عشق را به جان خود خرید:

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نمود و جلوه‌گری کرد و رو ببست

جستجوی نور در ظلمت شب یلدا

ماه نو که به شکل کمان ظریفی است، در لبه افق طلوع می‌کند و پس از جلوه‌ای کوتاه که به سختی دیده می‌شود، تقریباً در همان نقطه پنهان می‌شود. در جایی دیگر وقتی که محبوبش را _به خاطر حسادت چرخ حسود_ از دست داده و او را به خاک سپرده، در استعاره‌ای لطیف ندیدن او را به دلیل منزل گزیدن در خاک عنوان می‌کند و این‌طور می‌گوید:

آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مهِ چرخ

در لحد، ماهِ کمان‌ابرویِ من منزل کرد

دقت کنیم که کمان یا قوس (صورت فلکی ماه آذر) هم یکی از صورتهای فلکی است، و واژه منزل نیز منازل ماه را به ذهن متبادر می‌کند.

جستجوی نور در ظلمت شب یلدا
کاشیکاری صورت فلکی کمان و نماد شهر اصفهان

تابلو کاشی دوره صفویان، سده دهم خورشیدی

در مقایسه بین عناصر طبیعت و زیباییهای محبوب، همیشه عناصر طبیعی بازنده هستند. محبوب از تمام گل‌ها زیباتر است و بویش از همه عطرها بهتر است و رخسارش از همه ستارگان درخشنده‌تر. مانند این بیت که ماه آسمان در مقابل ماه رخسار یار، بی‌سروپایی است که در آسمان می‌گردد و قرار ندارد:

عارضش را به مَثَل ماهِ فلک نتوان گفت،

نسبتِ دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد

ابیاتی که حافظ در آن هم ماه و هم خورشید را به کار می‌برد نیز کم نیستند، مانند این بیت که زلف محبوب ابری سیاه است که بر روی ماه او _که درخشش خورشید را دارد_پرده کشیده:

ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردۀ زلف

آفتابیست که در پیش سَحابی دارد

در عین حال سحاب به معنی ابر، و سحابی به معنی توده‌ای از غبار و ابر میان ستارگانند که به صورت ابر دیده می‌شوند نیز در ارتباط با آسمان و کهکشان است.

جستجوی نور در ظلمت شب یلدا

این بیت که گویی ماه با همه درخشش و زیبایی از شرم روی درخشان خورشید وار محبوب حافظ رویش را به دیوار می‌کند:

فروغِ ماه می‌دیدم ز بامِ قصر او روشن

که رو از شرمِ آن خورشید در دیوار می‌آورد

خود خورشید در بلندترین جایگاه آسمان در میان اجرام دیگر سماوی قرار دارد. به عقیده قدما خورشید ساکن آسمان چهارم است و همنشین مسیحای مجردی که به آسمان عروج کرده:

مسیحای مجرد را برازد

که با خورشید سازد هم‌وُثاقی

جستجوی نور در ظلمت شب یلدا

این همان خورشیدی است که درخشش و زیباییش، پیش فروغ جام می و زیبایی محبوب به چشم نمی‌آید. حافظ از این هم قدم پیشتر می‌گذارد؛ گویی خورشید با همه عظمت و روشنی اش آینه دار زیبایی محبوب اوست، خورشیدی که تکسوار آسمان روز است اما در برابر زیبایی محبوب عنانگیر و عنان دارد به حساب نمی‌آید:

گویِ خوبی که بَرَد از تو، که خورشید آنجا

نه سواری‌ست که در دست عنانی دارد

در میان غزل‌های حافظ، این غزل اشارات و تشبیهات بسیاری به آسمان و به ویژه ماه و خورشید دارد و با اشاره به آسمان شب که هلال ماهِ نو مثل داسی نقره‌ای در آن می‌درخشد آغاز می‌شود:

مزرعِ سبزِ فلک دیدم و داسِ مه نو

یادم از کِشتۀ خویش آمد و هنگامِ درو

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید

گفت با این همه از سابقه نومید مشو

گر رَوی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک

از چراغِ تو به خورشید رسد صد پرتو

تکیه بر اخترِ شب‌دزد مکن کاین عیار

تاجِ کاووس ببرد و کمرِ کیخسرو

گوشوارِ زر و لعل ار چه گران دارد گوش

دورِ خوبی گذران است، نصیحت بشنو

چشمِ بد دور ز خالِ تو که در عرصۀ حسن

بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو

آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق

خرمنِ مه به جُوی، خوشۀ پروین به دو جو

آتشِ زهد و ریا خرمنِ دین خواهد سوخت

حافظ این خرقۀ پشمینه بینداز و برو

گاهی هم همین تصویر آسمان شب به جای مزرعه و داس، دریایی است و ماه کشتی‌ای روی آن؛ که هر دو غرق لطف‌ها و نعمت‌های بی اندازه حاجی قوام _ قوام الدین حسن تمغاجی از وزرای شاه شیخ ابواسحاق در عهد امارت خاندان این جو در فارس_ هستند:

دریای اخضر فلک و کشتی هلال،

هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

درباره خورشید و مسیحا پیشتر سخن گفته شد، ولی اشاره به اختر شبگردی که کلاه و کمر کاووس و کیخسرو را میدزدد ناشی از باوری است که سرنوشت آدمان در گرو گردش آسمان است و این گردش تاج شاهان پر تبختر و شکوهمند مانند کاووس را میدزدد؛ کنایه از سپری شدن روزگار شاهی شأن. اما خورشید یک کاربرد دیگر هم دارد، آن هم تبدیل سنگ گل است به لعل و گوهر و احجار کریمه:

لعلی از کان مروت بر نیامد سالهاست

تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد؟

جستجوی نور در ظلمت شب یلدا

طالب لعل و گهر نیست، وگرنه خورشید

هم چنان در عمل معدن و کان است که بود

نا گفته پیداست که تعبیر گذشت زمان و تابش خورشید و لعل شدن سنگی که قابلیت داشته باشد، استعاره ایست از وجود انسان که اگر گوهر پاک داشته باشد و در طلب فیض باشد؛ با گذشت زمان به جان گرامی و ذات الاهی شبیه‌تر می‌شود:

گوهرِ پاک بباید که شود قابل فیض

ورنه هر سنگ و گِلی لؤلؤ و مرجان نشود

جستجوی نور در ظلمت شب یلدا

خالِ رخ معشوق، هرچند سیاه است و کوچک است و آخرین قلم از هفت قلم آرایش رخسار، اما همانی است که سمرقند و بخارا را به آن بخشیده بود. اینجا دعا می‌کند که چشم بد از خال سیاه محبوبش دور باشد، که مانند مهره پیاده شطرنج _که کوچک‌ترین و کم قدرت ترین مهره این بازی است، ولی می‌تواند طوری خوب بازی کند که وزیر شود (آنطور که مولوی می‌گوید: باشد ز بازی‌های خوش بی دق _معرب پیاده_ رود فرزین شود) او دعا می‌کند که چشم بد از این پیاده کوچک یعنی خال، که در عرصه حُسن (که به صفحه شطرنج مانند شده) چنان دلبری کرده که گرو از ماه و خورشید برده است، دور باشد. گروبردن از چیزی به معنای پیشی گرفتن و پیروز شدن است، و اغراق حافظ این است که حتی خال سیاه محبوبش _کوچک‌ترین بخش جمال او_ در زیبایی از خورشید و ماه پیشی می‌گیرند.

بیت بعدی اما هم به ماه اشاره می‌کند و هم به خوشه پروین، یا عقد ثریا. البته که مقصود از این دو اشاره به عظمت عشق است، خطاب به آسمان می‌گوید عظمت خود را به رخ نکش! (فروختن به معنی نمایش دادن و به رخ کشیدن) که در برابر عظمت عشق، ماه در نورانی‌ترین حالت خود به جویی می‌ارزد و خوشه پروین با همه زیباییش به دو جو! جو به معنی خرده طلا یا نقره‌ای است که معادل وزن یک دانه جو باشد، چیزی معادل یک قسمت از ۷۲ قسمت مثقال. کنایه از اندک بودن قیمت و بی ارزش بودن ماه و خوشه پروین و عظمت آسمان، در برابر عظمت عشق.

جستجوی نور در ظلمت شب یلدا

ماه و خورشید در آسمان شعر حافظ معانی متفاوت و تشبیهات و استعارات بسیاری می‌سازند که هم نمایانگر رندی حافظ هستند، هم نشاندهنده جهان معنایی او و مضامین اجتماعی و عاشقانه و عارفانه ای که در لایه لایه شعر میپیچد تا عریان بیانش نکند. این بیت بلند نمونه‌ای است از جستجوی همیشگی او در پی خورشید حقیقی، که در جهان شعرش با نمادهای تاریکی یلدا و همصحبتی با قدرتهای فانی این جهان خاکی و برآمدن نور همراه می‌شود:

صحبت حُکّام، ظلمت شب یلداست

نور ز خورشید جوی، بو که برآید

source

kheiroshar.ir

توسط kheiroshar.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *