عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ آخرین جمعه فروردین، پنجاه ونهمین نشست نقدوبررسی «جمعههای پردیس کتاب» برگزار شد که به کتاب «حنجره زخمی جویبار» اختصاص داشت، «تأملی در شعر سهراب سپهری».
در این نشست که با حضور جمعی از علاقهمندان به شعر و ادبیات برگزار شد، تقی پورنامداریان، استاد نامدار دانشگاه و نویسنده اثر، در باب سهراب سپهری و روندی که اشعار او در گذر زمان طی کرده سخن گفت، و محمود فتوحی، استاد بازنشسته دانشگاه فردوسی، حول شباهتهای شعر او و شعر بیدل. گزیدهای از آنچه در این برنامه مطرح شد در ادامه مکتوب شده است.
تقی پورنامداریان: سهراب با «صدای پای آب» به شاعری شناخته شد
یکی از نظریه پردازان معاصر به نام هارولد بلوم میگوید که همه شاعران جدید نسبت به شاعران پیشکسوت خود عقده ادیپ دارند. مطابق اساطیر یونان، ادیپ کسی است که بی آنکه بداند، پدر خود را ــ که پادشاه بودــ کشت و جای او را گرفت. درباره شعرا نیز چنین است: هر شاعر جدیدی میخواهد شاعر پیشکسوت و پیشین خود را از بین ببرد تا خودش را مطرح کند.
زمانی که سهراب سپهری میخواست شعر بگوید، شاعران مشهور و پیشکسوتی بودند، شاعرانی، چون نیما، اخوان، شاملو و سهراب در این زمان میخواهد شعر بگوید؛ پس، باید کاری بکند که شعر این شاعران ندیده گرفته شود و شعر خودش مطرح شود. اما چه باید بگوید؟ چیزی تازه، با فرم و سبکی نو، تا او را قبول کنند، وگرنه، تا وقتی نیما و شاملو و اخوان باشند، کسی به او اهمیت نمیدهد.
پیش از این، احمد شاملو نیز همین کار را کرده بود. او، وقتی میخواست شعر بگوید، باید چیزی میگفت که مثل شعر نیما نباشد، وگرنه درنهایت میشد همان نیما. اول از همه، وزنی را که کوتاه و بلند میشد و نیما در قالب آن میگفت برداشت و گفت اصلا شعر نمیخواهد وزن داشته باشد. زبانش نیز زبانی باستان گرا و قدیمی بود که مثل مال نیما نبود. به این شکل او توانست در کنار نیما یا بعد از او اسم و رسمی پیدا کند. خیلی وقت ها، شاملو و اخوان از نیما مشهورترند.
این کار را سهراب هم میکند. او، زمانی که اینها مشهور بودند، اسم ورسمی نداشت. شعرهایش هم زیاد درخور توجه نبود. آن ها، اگر مشهور شده بودند، از طریق شعر نیمایی مشهور شده بودند. خب، ازآنجاکه تمام شاعران متجدد عقده ادیپ نسبت به شاعران گذشته خود دارند، فکر میکنند باید چیزهای جدیدی بگویند تا او را به عنوان شاعر بپذیرند. سهراب هم میخواهد بگوید «من شاعرم.» برای این کار، اولا، میآید زبانی را انتخاب میکند که بسیار ساده است و مردمی، به ویژه «از صدای پای آب» به بعد. مهمترین چیزی که البته میآید از آن استفاده میکند فکر نوست.
اولین کتاب او «مرگ رنگ» است که کاملا تقلید از نیماست، اما سیاست و اجتماع در آن نیست و شاعر در آن، حالات خودش را میگوید. ولی سهراب با این کتاب اسم و رسم پیدا نمیکند، چون آن موقع مردم عادت کرده بودند شاعری را شاعر بدانند که حتما از نظام انتقاد کند، با سانسور مخالفت کند یا از آزادی دفاع کند. البته شعر آنها برای مردم بود، ولی مردمی نبود، مثل حافظ که اصلا شاعر مردمی نیست، برای خواص و فرهیختگان و اهل دانش شعر گفته است. سعدی مردمیترین شاعر ایرانی است و بر آن طرح وارههای ذهنیای تکیه کرده است که همه میفهمند.
اما «مرگ رنگ» زیاد سهراب را پیش نمیبرد. او، که حالا از آن باغ دوهزارمتری که خودش به آن میگوید «باغ زمرد» به تهران آمده، فکر میکند در جنجال زندگی تهران باید کاری بکند. پس به «زندگی خواب ها» پناه میبرد. اما این هم باز چندان سپهری را پرآوازه نمیکند در مقایسه با شاعران دیگر. کتاب بعدی او «آوار آفتاب» است که البته با «شرق اندوه» یک جا چاپ میشود، اما در چاپ «هشت کتاب» از آن جدا میشود. از این کتاب به بعد، دوره سوم شعری سهراب آغاز میشود.
با «صدای پای آب» خیلی چیزها تغییر میکند: اول از همه اینکه سهراب زبان را خیلی ساده میکند. میگوید: «اهل کاشانم» ــ از این ساده تر؟! این کتاب سهراب را به منظورش میرساند. ضمن اینکه آن حرف نیما را که گفته بود «مردم از ما وزن میخواهند» رعایت میکند، البته به صورت خیلی ملایم، برای اینکه خیلی هم فهمیدنش سخت نباشد و مردم خوششان بیاید. آب نشانه سفر است. او از دوره کودکی هم حرفی میزند، چیزی که از نظر فکری و فرمی تازه است، و بعد میگوید کار ما شاید همین است که ببینیم و لذت ببریم. بعد از این، «مسافر» کسی است که دیگر بالغ شده و خودش به سفر میرود. «حجم سبز» مشهورترین کتاب سهراب میشود. «ما هیچ، ما نگاه» هم آخرین اثر او در بین «هشت کتاب» است.
شباهت سپهری و بیدل در طرح وارهها
بخش دیگر این برنامه به صحبتهای محمود فتوحی اختصاص پیدا کرد که ــ به اقتضای مطالعات خود در سبک هندی ــ به قیاس میان طرح وارههای سهراب و بیدل پرداخت. او، در صحبتهای خود، از منظر جهان متن (نظریهای که سعی میکند متن را به مثابه جهان بر ساخته مؤلف طرح کند)، به بیان نکاتی پرداخت و با ارائه شواهدی دو شاعر پیش گفته را با یکدیگر مقایسه کرد، قیاسی که البته ــ به اذعان فتوحی ــ لزوما به معنای تأثیرپذیری سپهری از بیدل نیست، چه اینکه بحث نظریه جهان متن هم تأثیر و تأثر نیست و مشابهت طرح واره است، به این معنا که آدم هایی، بدون اطلاع از هم، طرح وارههای ذهنی مشابه با هم داشته باشند.
طرح وارههای «بنگ و علف»، «فرصت»، «تماشا»، «اضطراب» و «وهم» از طرح وارههای مشخصی بودند که فتوحی، با نقل ابیات و پارههایی از بیدل و سهراب، نشانههای اشتراک دو شاعر در آنها را نشان داد.
source