Wp Header Logo 3362.png

رایزن فرهنگی ایران در ایتالیا نوشت: سعدی نخستین شاعر ایرانی بود که در غرب شناخته شد.

سعدی نخستین شاعر ایرانی شناخته شده در غرب

به گزارش خبرگزاری صداوسیما، به مناسبت روز سعدی مقدمه یکی از آثار ایتالو پیتزی، یکی از ایران شناسان ایتالیایی و استاد زبان و ادبیات فارسی به همت رایزنی فرهنگی ایران در ایتالیا بازیابی و ترجمه شد.  سید مجید امامی، رایزن فرهنگی ایران در ایتالیا به مناسبت روز سعدی در یادداشت اختصاصی به خبرگزاری صدا و سیما با عنوان «سعدی، جهان و آثار او» این مقاله را نوشته است. 

سعدی. جهان و آثار او

ایتالو پیتزی/مقدمه ترجمه ایتالیایی گلستان/۱۹۱۷

ایتالو پیتزی (Italo Pizzi) یکی از شرق‌شناسان و ایران‌شناسان برجسته ایتالیایی در قرن نوزدهم بود. او در سال ۱۸۴۹ در پارما متولد شد و در سال ۱۹۲۰ درگذشت. پیتزی به عنوان استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تورین فعالیت می‌کرد.

او مترجم، محقق و کارشناس برجسته ادبیات فارسی بود و آثار مهمی از شعرای کلاسیک ایران مانند سعدی، حافظ و فردوسی را به زبان ایتالیایی ترجمه کرد. یکی از مهم‌ترین کار‌های او ترجمه بخش‌هایی از شاهنامه فردوسی بود.

پیتزی نقش مهمی در معرفی فرهنگ و ادبیات ایران به جهان غرب ایفا کرد و مطالعات ارزشمندی در مورد تاریخ و فرهنگ ایران انجام داد. او همچنین به زبان‌های عربی و ترکی تسلط داشت و در زمینه ادبیات تطبیقی شرق و غرب مطالعات قابل توجهی انجام داد.

سعدی نخستین شاعر ایرانی شناخته شده در غرب

آثار و پژوهش‌های او هنوز هم برای محققان ادبیات فارسی و ایران‌شناسان از اهمیت خاصی برخوردار است. متن ذیل ترجمه مقدمه ایی  است که وی بر ترجمه گلستان سعدی به ایتالیایی نوشته استُاین کتاب و ترجمه امروز در بازار و حتی اکثر کتابخانه‌های ایتالیا در دسترس نیست هرچند برخی با روان سازی و بازتولید آنُ امکان فهم گلستان سعدی برای ایتالیایی‌ها را فراهم کرده‌اند؛ که به مناسبت یاد روز سعدی در تقویم کشورمان. پس از حدود ۱۱۰ سال برای نخستین بار با توجه به دسترسی به کتاب به همت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران  در ایتالیا-رم ترجمه و بازنشر می‌شود.

سعدی نخستین شاعر ایرانی شناخته شده در غرب

 

ادبیات فارسی که سرآغاز آن به قرن دهم میلادی بازمی‌گردد، شاعران بزرگ بسیاری را در خود پرورانده است. اما در میان این بزرگان، فردوسی، سعدی و حافظ از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. فردوسی، حماسه‌سرایی بی‌نظیر و هم‌سنگ هومر است؛ سعدی، عارفی ژرف‌اندیش و آموزگاری اخلاق‌مدار؛ و حافظ، غزلسرای چیره‌دست و ظریفی است که به حق، آناکرئون و هوراس ایران لقب گرفته است، چرا که اگرچه با نیتی عرفانی، عشق، شراب و گل را ستوده است. در کنار این سه نام‌آور، شاعران برجسته دیگری نیز می‌درخشند؛ رودکی، پیشگام غزل و شاعر عشق که نیم قرن پیش از فردوسی می‌زیست؛ نظامی، داستان‌سرای شیرین‌سخن و خالق منظومه‌های عاشقانه و ماجراجویانه؛ عمر خیام، فیلسوفی شکاک و طنزپرداز و در عین حال ریاضیدانی بزرگ؛ و مولوی، سراینده اشعار عاشقانه سوزان در عشق الهی، که همچون فرانسیس آسیزی، هم‌عصر خود، مشتاقانه در آغوش نهایی مرگ در معبود خود محو می‌شد.

سعدی که بیش از صد سال زندگی کرد، سرگذشتی پر فراز و نشیب داشت. او حدود سال ۱۱۸۴ میلادی در شیراز، قلب سرزمین پارس، چشم به جهان گشود. پدرش که در نوجوانی او را از دست داد، در خدمت شاهزاده سعد ابن زنگی بود و سعدی نیز به افتخار او، لقب سعدی را برگزید. او در محیطی خانوادگی نیکو پرورش یافت و سپس به بغداد فرستاده شد، شهری که شاهزاده حامی‌اش او را برای تحصیل در ادبیات، فلسفه و الهیات به آنجا گسیل کرده بود. سعدی در آن دانشگاه نامدار که پیشتر به همت وزیر سلاطین سلجوقی بنا نهاده شده بود، به عنوان طلبه پذیرفته شد. سال‌ها بعد، او خاطرات دوران جوانی خود را به یاد آورد؛ زمانی که در یکی از آثارش، از سرزنش‌های سخت پیرمردی سخن گفت که او در جمع پرهیاهوی جوانان بی‌پروا، مزاحم خلوت و تأملات مذهبی آن مرد سالخورده شده بود. همچنین، با لحنی پشیمان، اشک‌های مادر بیوه‌اش را به خاطر برخی سخنان بی‌ادبانه خود به یاد آورد.

بخش اعظم جوانی سعدی در سفر‌های طولانی سپری شد، دورانی که در بیست و پنج سالگی به واسطه اشعار و دانش خود به شهرت رسیده بود. می‌توان گفت که او تمام دنیای شناخته شده مسلمانان آن زمان را زیر پا گذاشت، چرا که یکی از زندگی‌نامه‌نویسان فارسی او در این باره می‌نویسد: “صد و دو سال عمر کرد؛ سی سال به کسب دانش پرداخت، سی سال دیگر به سفر رفت و تمام مناطق مسکون زمین را پیمود؛ و سی سال پایانی عمر را بر سجاده عبادت نشست و راه اهل تأمل را پیش گرفت. چه زندگی پربرکتی که اینگونه به پایان رسید! ” این سخن به درستی بیانگر زندگی طولانی اوست که می‌توان آن را به سه دوره تقسیم کرد: دوره آموزش، دوره سفرها، و دوره پیری که در آن در حومه شیراز، با فروتنی و آرامش، آخرین سال‌های عمر خود را سپری کرد.

اما دوران سفر‌های سعدی با آشفتگی‌های جدی همزمان بود که ایران و بخش بزرگی از آسیا را فراگرفته بود. در این زمان، مغول‌ها از قرن دوازدهم به بعد، مناطق وسیعی را به آتش کشیدند و شهر‌های پرجمعیت و آباد را ویران کردند. همچنین، حکومت از حامی سعدی توسط غاصبی گرفته شد، تا اینکه با سقوط بغداد در سال ۱۲۵۸ به دست مغول‌ها، اوضاع کمی آرام گرفت. خود سعدی نیز در مقدمه گلستان به این آشفتگی‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید:

گریختم ز ستم ترکان چو دیدم جهان پریشان چو موی زنگیان همه بنی آدم بودند ولی در درندگی چو گرگان آماده ریختن خون با چنگال‌های تیز خود بودند.

تعیین ترتیب زمانی و مکانی دقیق این سفر‌های بسیار، با اطمینان ممکن نیست. اما به نظر می‌رسد که او ابتدا پس از اقامتی کوتاه در اصفهان، راهی سوریه شد و سپس با گذر مجدد از سرزمین مادری و عبور از بلخ و بامیان، به هند رسید. در دهلی، زبان هندو را آموخت و حتی اشعاری نیز به این زبان سرود. از آنجا، احتمالاً از طریق دریا، به عربستان رفت و مدت زیادی در صنعا، پایتخت یمن، اقامت گزید. در آنجا، فرزند بسیار عزیزش را از دست داد و در اشعاری سوزناک به سوگ او نشست. در همین دوره، نخستین حج خود را به مکه به جای آورد، جایی که به عنوان یک مسلمان معتقد، بار‌ها به آنجا بازگشت؛ چهارده بار، بنا به گفته زندگی‌نامه‌نویسان. از یمن به حبشه رفت و از آنجا، در سالی نامعلوم، به سوریه و دمشق بازگشت و دوستان و آشنایان خود را دوباره دید.

اما دیری نپایید که از برخی تعصبات و تظاهرات مذهبی آنان خسته شد و از آنجا دوری گزید. در حالی که در اطراف اورشلیم سرگردان بود، به دست صلیبیون اسیر شد و مجبور شد همراه با اسرای یهودی، که از آنان نفرت عمیقی داشت، در ساختن استحکامات طرابلس کار کند. یکی از دوستان قدیمی‌اش او را در آن وضعیت اسفناک یافت و از روی ترحم او را آزاد کرد و با خود به حلب برد و دخترش را به همسری او داد. این دختر، پرحرف، سرکش و خودرأی بود و سعدی از او به ستوه آمد و طلاقش داد. او بعد‌ها تصمیم گرفت این ماجرای خنده‌دار را در گلستان نقل کند و چنین پند دهد:

زن بد در خانه مرد نیکو در این جهان همان دوزخ اوست از زن بد بپرهیز، و ما را،‌ ای پروردگار، از عذاب آتش ابدی نجات ده!

سفر‌های دیگری به مراکش، بین‌النهرین و ارمنستان نیز انجام شد که اطلاعات اندکی درباره آنها در دست است، تا اینکه سعدی، خسته و سالخورده، هنگامی که سرزمینش آرامش یافت، به زادگاه خود بازگشت تا در حومه آن، در گوشه‌ای دنج به زندگی بپردازد. در آن خلوت، شاهکار‌های خود، بوستان و گلستان را به رشته تحریر درآورد و مدت زیادی در آنجا اقامت گزید. چنانکه در سال ۱۲۵۹ او را مشغول نوشتن بوستان می‌یابیم، و بعدها، به توصیه دوستی که مشتاقانه او را ترغیب می‌کرد، گلستان را به اتمام رساند. او دعوت‌های پر افتخار شاهزادگان و بزرگان را که همواره رد می‌کرد، با مهربانی می‌پذیرفت، هنگامی که این شخصیت‌های برجسته با احترام برای دیدار و ملاقات با او می‌آمدند. اما هدایای آنان را سخاوتمندانه به فقرا می‌بخشید و غذا‌های لذیذی را که برایش می‌فرستادند، در سبدی می‌گذاشت و سبد را از پنجره آویزان می‌کرد تا برخی هیزم‌شکنانی که عصر‌ها معمولاً از آنجا عبور می‌کردند، آن را بردارند. بدین‌گونه آخرین سال‌های عمر خود را سپری کرد و در سال ۱۲۹۱ درگذشت و در همان محل اقامت طولانی و آرامش به خاک سپرده شد.

آرامگاه او به زودی زیارتگاه افراد مؤمن شد، کسانی که او را به خاطر اخلاق نیکو و تقوای فراوانش تحسین می‌کردند. این آرامگاه، باغی چهارگوش و زیباست که با دیوار‌ها محصور شده و در آن درختان صنوبر و سرو و بوته‌های گل رز روییده‌اند. نمازخانه‌ای در یکی از اضلاع آن برپاست و مقبره مرمری که پیکر او در آن آرمیده است را در بر می‌گیرد. در کنار آن و در داخل باغ، مقبره‌های دیگری نیز به چشم می‌خورد. اینها متعلق به برخی از مردان مؤمن است که خواستار آن بودند و اجازه یافتند در کنار بقایای فانی مردی با چنین زندگی پربار و استعداد شگرف آرام گیرند. ابن بطوطه، جهانگرد عرب که حدود یک قرن بعد از آن مناطق عبور کرد، درباره این مکان مقدس که با خلوص نیت زیارت کرده بود، چنین می‌نویسد: “در میان مصلی‌های خارج از شیراز، آرامگاه پیر فرزانه‌ای به نام سعدی قرار دارد. او ماهرترین شاعر زبان فارسی در میان تمام معاصران خود بود و اغلب در سرودن به زبان عربی نیز برجسته بود؛ و آنجا صومعه زیبایی است که خود او در آن مکان بنا کرده بود و در آن باغ زیبایی وجود دارد. صومعه در نزدیکی سرچشمه رودخانه بزرگ معروف به رکن‌آباد واقع شده است. آن پیر در آنجا حوضچه‌های کوچک مرمری برای شستن لباس‌ها ساخته بود. مردم از شهر برای زیارت صومعه بیرون می‌آیند و از غذا‌هایی که در آنجا آماده شده می‌خورند و لباس‌ها را در رودخانه می‌شویند و سپس می‌روند. من نیز چنین کردم. خداوند بر او رحمت کند! “

برخی از مسافران اروپایی که در دوره‌های بعدی از آنجا عبور کردند، گفتند که آن مقبره را بر اثر گذر زمان و بی‌توجهی انسان‌ها آسیب‌دیده یافته‌اند. سر گور اوزلی انگلیسی، سفیر انگلستان در دربار ایران، که دوستدار فرهیخته شعر فارسی بود، در سال ۱۸۱۱ به دولت ایران پیشنهاد داد که با هزینه خود آن را مرمت کند، اما دولت ایران نپذیرفت.

ویلیام جکسون، استاد دانشمند آمریکایی که در آغاز قرن حاضر به ایران سفر کرد و سپس آن را در کتاب آموزنده و دلپذیر خود توصیف کرد، آنجا را در وضعیت چندان بدی نیافت و عکس زیبایی از آن گرفت که بعد‌ها در میان تصاویر دیگر، در آن کتاب گنجاند. او همچنین چنین نوشت، با برخی جزئیات که شاید با آنچه دیگران در این مورد گفته‌اند، در تضاد باشد: “مقبره سعدی حدود یک مایل به سمت شمال در فرورفتگی کوچکی از دشت قرار دارد و سعدیه نامیده می‌شود. همانند مقبره حافظ، باغی است محصور با دیوار‌ها و انبوهی از درختان صنوبر، سرو، نارنج‌های معطر و بوته‌های گل رز، نمازخانه‌ای را احاطه کرده که بقایای فانی بزرگ‌ترین اخلاق‌گرا و شاعر ایران را در بر دارد! این مکانی بسیار مناسب برای استراحت کسی است که عناوین گلستان و بوستان را برای دو اثر اصلی خود برگزیده است. در داخل محوطه فقط سعدی دفن شده است (من، حداقل، هیچ مقبره دیگری ندیدم) و خود آرامگاه اکنون در محوطه‌ای دیواردار محصور شده است. از طریق دری محکم وارد حجره کوچکی می‌شوند که آرامگاه در آن قرار دارد و بقایای شاعر درون تابوت سنگی سنگینی قرار دارد که با شبکه فلزی احاطه شده است. حجره هیچ تزیینی ندارد، اما به خوبی با حصیر‌هایی مفروش شده که روی آنها پا‌ها بدون صدا حرکت می‌کنند وقتی کسی به احترام خاطره متوفی گرد آرامگاه می‌گردد. همان کتیبه به عربی که به جاودانگی خداوند اشاره می‌کند، مانند آنچه بر مقبره حافظ نیز هست، بر سنگ قبر حک شده است و برخی از ابیات اشعار سعدی نیز افزوده شده که نسخه خطی زیبایی از آنها در آنجا نگهداری می‌شود. “

سعدی، مانند تقریباً تمام شاعران ایرانی، بسیار پرکار بود. آثار بسیاری از خود به یادگار گذاشت که در سال ۱۳۲۵ هجری قمری توسط علی ابن احمد بیستون، پس از پراکندگی، در یک مجلد گردآوری شدند. در ترتیب آنها در نسخه‌های خطی و چاپ کلکته، ابتدا آثار کوچک‌تر قرار دارند که رساله‌هایی به نثر، موعظه‌های عرفانی، حل مسائل فلسفی، نصایح و اندرز‌های اخلاقی هستند. سپس گلستان و بوستان می‌آیند و به دنبال آنها قصاید (ترکیباتی شبیه به ترانه‌ها یا سیرونتس‌های ما)، مرثیه‌ها، پندها، ترجیع‌بندها، کتاب نصیحه الملوک که مجموعه‌ای از پند‌های اخلاقی است، رباعیات و ابیات پراکنده و هزلیات. از این آخری، نویسنده در مقدمه کوتاه عربی که بر آن نوشته، چنین عذرخواهی می‌کند: “پسر یکی از شاهزادگان از من خواست کتابی با موضوع سبک برایش بنویسم. من هرگز چیزی شبیه آن ننوشته بودم و بنابراین فکری برای انجام آن نداشتم. با این حال، نتوانستم از برآوردن آن خواسته خودداری کنم و مجبور شدم این اشعار را بسرایم؛ بنابراین از خداوند قادر متعال طلب بخشش می‌کنم. “

درباره ترتیبی که این همه آثار نوشته شده‌اند، امر قطعی وجود ندارد. با این حال، می‌توان گفت که آثار فلسفی و الهیاتی، و به ویژه آنهایی که بیش از امور دنیوی به امور الهی می‌پردازند و با حالت پرنیایش که خاص همه این عارفان است، خدا را، دوست دور و ناشناخته، ستایش می‌کنند و مشتاق محو شدن در او هستند، متعلق به سنین جوانی سعدی هستند. اینها برای او شهرتی به ارمغان آوردند که به سرعت در سراسر ایران و جهان اسلام پیچید و همانطور که خود در چندین جای گلستان اظهار می‌دارد، باعث شد که همه‌جا با احترام فراوان پذیرفته شود. اما گلستان و بوستان که کمتر از شور عرفانی برخوردارند، ولی بیشتر در شناخت واقعی روح انسانی و زندگی اجتماعی آنچنان که هست، عمیق شده‌اند، میوه دوران پختگی او هستند، زمانی که از زحمات طولانی و سفر‌های دور و دراز آسوده گشت.

او نیز، همراه با بسیاری از استعداد‌های برگزیده ایران آن زمان، به آن فرقه نیمه‌فلسفی و نیمه‌مذهبی تعلق داشت که صوفیان نامیده می‌شدند، فرقه‌ای که بر این باور بود که انسان در زمین مسافری است و با اشتیاق به پیوستن به خدا که وجودی جهانی است، با اندیشه آن لحظه مورد آرزو را تسریع می‌کند؛ لحظه مرگ جسمانی. این آموزه‌ای شگفت‌انگیز با منشأ دور، بخشی از هند، است که حتی با عدم تعارض با قرآن، که برای ایرانیان آورنده آموزه‌ای اساساً یکتاپرستانه بود، با فلسفه‌ورزی ظریف به وحدت وجود تبدیل می‌شود. سپس، این آموزه توسط شاعران رمانتیک و غنایی پذیرفته شد و توسط آنها با شکل شعری بسیار ظریف و دلنشین پوشانده شد که به خاطر آن، ترانه‌های مولوی و غزل‌های عاشقانه حافظ و سعدی مشهور و بی‌همتا هستند. تحت ظاهر عشق جسمانی، عشق معنوی ستوده می‌شود و از این رو، این ویژگی خاص شعر غنایی فارسی حاصل می‌شود که اغلب یا تقریباً همیشه معنای دوگانه دارد و درک و فهم آن بسیار دشوار است. همیشه مشخص نیست که آیا شاعر در معنای واقعی سخن می‌گوید یا بیشتر با معنای نمادین؛ و این نوع شعر زمانی زاده شد و شکوفا گشت که قدرت و شکوه میهن باستان پس از هجوم‌های بربر‌ها فرو افتاده بود، زمانی که بیش از یک قرن بود که آواز بزرگ حماسی شاهنامه، که در آن فردوسی پهلوانان روزگار خوش گذشته را ستوده بود، خاموش شده بود.

بدین‌سان سعدی، همچون دیگر عارفان، با اندوهی وصف‌ناپذیر از بیهودگی و ناپایداری امور این جهان با شما سخن می‌گوید و خود را به پروانه‌ای تشبیه می‌کند که با اشتیاقی سوزان، خود را به شعله شمع روشن می‌افکند و می‌سوزاند، تصویری از روح عاشق که در خدا محو می‌شود، و خود را مست و دیوانه و دلباخته شراب می‌داند، شرابی که در آن، با وجود منع آن توسط محمد{ص} برای مسلمانان، او، مانند عمر خیام و حافظ، نماد آموزه عرفانی را می‌بیند، آموزه‌ای که توسط خشک‌مقدسان وابسته به فرمول‌های احکام… محکوم و تکفیر شده است. زبان شعری بسیار ظریف و دلنشین او را در این امر یاری می‌کند، زیرا اگر در جهان زبانی ظریف‌تر و دلنشین‌تر از فارسی وجود داشته باشد، نمی‌توان این را انکار کرد. همه کسانی که آن را می‌شناسند و ارج می‌نهند، آن را به خاطر شیرینی و هماهنگی، زبان ایتالیایی شرق می‌نامند. اما همانطور که گفته‌ایم، آثار سعدی در دوران پایانی کمتر آغشته به چنین ایده‌ها یا افکار بیش از حد عرفانی هستند. شناخت انسان و انسان‌ها، که از معاشرت روزانه با آنها کسب کرده بود، می‌بایست شور و حرارت گذشته او را تعدیل کرده باشد و باعث شده باشد امور این جهان را از دیدگاهی بسیار نزدیک‌تر به واقعیت در نظر بگیرد. حس ذاتی او به عنوان معیاری خدمت کرد تا در قضاوت، نه در بدی و نه در خوبی، افراط نکند؛ تجربه طولانی به او آموخت که چگونه باید برخی اعمال انسانی را که در نگاه اول باید یا می‌توانند بسیار زیبا یا بسیار زشت تلقی شوند، در نظر گرفت؛ مهربانی طبیعی و آرامش روح او بار‌ها او را برانگیخت تا پرده‌ای از ترحم بر بسیاری از کمبود‌ها و نقص‌های ناشی از ضعف انسانی بکشد، در عین حال که بدی خواسته و سنجیده، ریاکاری زاهدان دروغین، بدخواهی درباریان و حرص و زورگویی بزرگان را با اشعار خشمگین تازیانه می‌زد یا با لحن طنز مسخره می‌کرد. در این مورد شبیه عمر خیام است، که شلاق‌زن بی‌رحم بد منشی‌های مردمان است؛ و در آن مورد شبیه مولوی و عطار است، که فراموش می‌کنند و تحمل می‌کنند و می‌بخشند؛ کاملاً متفاوت از فردوسی که در تأمل تحسین‌آمیز گذشته‌ای که هرگز بازنخواهد گشت، در عمل سریع و رعدآسای قهرمانانش، مسلح به کمان و گرز، و در خرد پادشاهانش، با هاله‌ای بر سر، هماهنگی ایده‌آل جهان را می‌بیند که با قدرت و خرد متعادل شده است.

«نصیحه الملوک» و «روضه» دو کتاب آموزشی هستند. هر دو هدفی یکسان دارند: آموزش دادن. از نظر ساختار، شباهت‌های زیادی بین آنها وجود دارد؛ هر دو به چند بخش تقسیم شده‌اند و در هر بخش، نکات اخلاقی گوناگونی بررسی می‌شوند. در عین حال، نویسنده برای روشن‌تر شدن بحث، از داستان‌های مناسبی از تاریخ، سنت‌ها و زندگی خود بهره می‌برد. با این حال، تفاوت‌های چشمگیری نیز میان این دو اثر دیده می‌شود. «نصیحه الملوک» در وزن حماسی سروده شده است، وزنی پرشور و پرطنین که معمولاً در چنین رساله‌هایی به کار نمی‌رود و از این رو، تا حدودی با موضوع ناهمگون به نظر می‌رسد. با این وجود، خود نویسنده در ابتدای بخش هفتم، دلیل این انتخاب را توضیح می‌دهد و می‌گوید که قصد داشته با دشمنان مشترک انسان‌ها، یعنی شهوات، مبارزه کند و به همین دلیل، از همان وزنی استفاده کرده که پیش از این برای تجلیل از نبرد‌های قهرمانان وطن علیه بربر‌ها به کار رفته بود. او در واقع می‌گوید:

سخن من به آداب، خرد و فضیلت می‌پردازد، نه به اسب‌ها، نه به زورخانه‌ها، نه به گرز‌ها؛ و تو با دشمن خود همنشینی؛ پس چرا از وظیفه‌ی مقرر شده‌ی جنگیدن دوری می‌گزینی؟

با چنین هدفی، او در ده بخش، درباره‌ی بسیاری از فضائل اخلاقی، تعهدات گوناگونی که انسان در این زندگی دارد و وظایفی که بر عهده اوست، استدلال می‌کند. خواندن این اثر زیبا لذت‌بخش است و داستان‌هایی که برای تأیید مطالب بیان شده آورده شده‌اند، این لذت را دوچندان می‌کنند. آرامش و صفایی که بر این اثر حاکم است، روح و ذهن را جذب و تعالی می‌بخشد. با این حال، اطناب و تفصیل خاصی در آن دیده می‌شود که در واقع، ایرادی بیش از حد رایج در بسیاری از شاعران ایرانی است.

اما «گلستان» به مراتب از «نصیحه الملوک» فراتر می‌رود. این اثر، محصول هنری پالایش‌یافته‌تر و کامل‌تری است و به مسائل انسانی‌تر و آشکاراتری می‌پردازد که به کردار زندگی مربوط می‌شوند. «گلستان» مختصرتر و کم‌پیچیده‌تر است و بخشی از آن به نثر و بخشی دیگر به نظم نوشته شده است. نثر و نظم در آن به گونه‌ای هماهنگ شده‌اند که ابیات منظوم همچون تفسیری بر عبارات نثری هستند و اندیشه را گسترش می‌دهند و آن را وسیع‌تر و روشن‌تر می‌سازند. در این اثر، اطناب وجود ندارد؛ بلکه روایتی موجز، پرقدرت، با اشاراتی سریع و غیرمنتظره و عباراتی نافذ ارائه می‌شود، به گونه‌ای که تصویری از روایات بسیار مؤثر برخی از کتاب‌های قرن چهاردهم ما را به ذهن متبادر می‌کند. نثر «گلستان» ویژگی خاصی دارد که ترجمه آن به زبان دیگر بسیار دشوار است و اگر کسی آن را امتحان کند، همان‌طور که گاهی برخی مترجمان آلمانی انجام داده‌اند، برای سلیقه ما خسته‌کننده و ملال‌آور خواهد بود. این ویژگی، قافیه‌ای است که از عبارت به عبارت، از جمله به جمله، دو، سه و چهار بار تکرار می‌شود؛ یک شگرد بلاغی که احتمالاً ریشه عربی دارد و برای شرقی‌ها بسیار ارزشمند است. درباره‌ی نکات خاص اخلاقی که در «گلستان» مورد بحث قرار می‌گیرند و درباره‌ی محتوای کلی آن، هر خواننده‌ای می‌تواند درک کند و دلیل آن را دریابد. از نظر فرم و ساختار، «گلستان» از یک کتاب قدیمی هندی داستان‌ها نشأت می‌گیرد که برای آموزش اخلاقی و فلسفی روایت شده است. این کتاب، «پنچاتنترا»، اثری سانسکریت با خاستگاه بودایی است که در قرون وسطی به بسیاری از زبان‌های شرقی و غربی بازنویسی شد و تأثیر خود را تا به امروز گسترش داده است؛ به طوری که آثار آشکاری از آن در کتاب‌های عامیانه ما، علاوه بر دکامرون بوکاچیو، در داستان‌های فیرنزوئولا، دونی و باندلو باقی مانده است. با این وجود، «پنچاتنترا» در شرق و غرب از نظر ساختار نیز تقلید شد؛ ساختاری که شامل تقسیم یک کتاب، به ویژه یک رساله اخلاقی، به فصل‌های متعدد است که در هر کدام موضوع خاصی مطرح می‌شود و استدلال با داستان‌ها، حکایت‌ها و قصه‌های مناسب تقویت می‌گردد و اغلب، اگر نه همیشه، روایت و بیان آموزنده با قطعات شعری در هم آمیخته می‌شود. یک داستان کلی، تمام کتاب و فصل‌های جداگانه‌ای را که از آن تشکیل شده است، مانند یک چارچوب در بر می‌گیرد. این دقیقاً ساختار دکامرون است؛ این ساختار کتاب بسیار معروف با خاستگاه ایرانی، اما نوشته شده به عربی، هزار و یک شب است؛ این ساختار بسیاری از کتاب‌های مشابه در ادبیات سانسکریت است که به نظر می‌رسد نخستین نمونه را ارائه داده است، و همچنین در ادبیات عربی و فارسی. کتاب سعدی نیز یک کتاب آموزشی با الگویی است که همین الان ذکر شد.

اما بلافاصله متوجه می‌شویم که «گلستان» یک کتاب فلسفی نیست و از این رو، نه در مویه‌های بی‌حاصل و خسته‌کننده یا جدل‌ها یا موعظه‌های زاهدانه غرق می‌شود و نه از هیچ متن مقدسی، حتی قرآن که برای مسلمانان کلام نامخلوق خداست و بر پیامبر وحی شده، سرچشمه می‌گیرد؛ بلکه بیشتر از تجربه طولانی، مشاهده دقیق و کاوشگرانه و قوه شهودی نویسنده نشأت می‌گیرد. درباره‌ی این ویژگی‌های زیبای او، در بالا اشاره کردیم و معتقد نیستیم که باید چیز دیگری اضافه کنیم مگر اینکه در این نقطه، آن رساله‌های پیچیده و مبهمی را که اکنون روانشناختی نامیده می‌شوند، آغاز کنیم.

سعدی نخستین شاعر ایرانی بود که در غرب شناخته شد. از فردوسی که بزرگ‌ترین افتخار شعری ایران بود، تا اوایل و اواسط قرن گذشته در اروپا خبری نبود. اما از گلستان، گنتیوس در سال ۱۶۵۱ در آمستردام ترجمه لاتین خود را منتشر کرد که در آن زمان با کنجکاوی فراوان خوانده شد و حتی مخفیانه تقلید گردید. خود لافونتن، افسانه معروف زنجره (که در سعدی بلبل است) و مورچه را، نه در گلستان بلکه در برخی آثار دیگر سعدی یافت و آن را از خود کرد؛ به طوری که اکنون، به عنوان اختراع زیبای او، هنوز در مدارس و در کتاب‌های آموزشی کودکان در گردش است. پس از ترجمه گنتیوس، ترجمه‌های آلمانی، انگلیسی و فرانسوی، کامل یا جزئی، دنبال شدند. گراردو د وینچنتیس، استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی در ناپل، می‌خواست ترجمه‌ای از خود به ایتالیا ارائه دهد که در ناپل، در سال ۱۸۷۳، نمونه بسیار ارزشمندی از آن را منتشر کرد: مرگ زودرس مانع ادامه کارش شد. در سال ۱۸۹۴، با انتشار تاریخ شعر فارسی در تورین، من برای  دوست و همکار ارزشمندم که در آن زمان هنوز زنده بود، آرزو کردم که بتواند کار زیبایش را به پایان برساند. اکنون که او از میان ما رفته است، در فقدان مترجم بهتری، من جرأت کردم خودم را جای او بگذارم؛ از این رو، پس از به پایان رساندن ترجمه حاضر در این سال‌های اخیر، شهامت می‌کنم آن را به دانشجویان ایتالیا تقدیم کنم. این ترجمه به روش ترجمه‌های دیگر من، به ویژه شاهنامه و اوستا انجام شده است؛ یعنی با وفاداری به متن و با هدف هنری، طبق سنت خوب ایتالیایی. متنی که من دنبال کردم، متن ایستویک است که در آکسفورد منتشر شده و من توانستم آن را با دقت، گام به گام، با یک نسخه خوب شرقی که چند دهه پیش در تهران، ایران چاپ شده، مقایسه کنم.

source

kheiroshar.ir

توسط kheiroshar.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *