مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ خاندان هدایت، یکی از پرآوازهترین خاندانهای ایراناند. نام این خاندان بارها و بارها در تاریخ ایران تکرار میشود و مشهورترین آنها رضا قلیخان است. وقتی فقط هفتسال داشت، محمد هادیخان، پدرش از دنیا میرود. او کودک باهوش و پرجنبوجوشی است و وقتی که مادر پیشنهاد سفر به بارفروش را میدهد، میپذیرد و بعد راهی مقصد تازه میشوند.
سفر آنها از تهران آغاز و به بارفروش طبرستان ختم میشود. بارفروش را امروز با نام «بابل» در استان طبرستان یا همان مازندران میشناسیم. مادر چندسالی را همانجا و در کنار خویشاوندانش زندگی میکند. چندسال بعد راهی منطقه اباواجدادی رضا قلیخان، ولایت فارس میشوند و همانجا محمدمهدیخان شحنه از مادر خواستگاری میکند. چندی بعد از این وصلت، مادر برای زیارت خانه خدا راهی میشود و در میانه راه از دنیا میرود. رضا قلیخان خیلی زود پدر و مادرش را از دست میدهد.
شحنه مرد بزرگی است و علوم مختلف را به پسرخواندهاش آموزش میدهد. از او رضا قلیخان ادیب میسازد. کسی که حسن شهرت دارد، مینویسد، میسراید و بعدها به تاریخنگاری روی میآورد. تخلص رضا قلیخان «چاکر» است و یک خواب باعث میشود تا آن را به «هدایت» تغییر دهد. وقتی برای نخستینبار فتحعلیشاه با او ملاقات میکند، از او میخواهد برایش شعر بگوید. بعد چنان غرق در پیچوتاب بیتهای رضا قلیخان میشود که به او لقب «امیرالشعرا» میدهد.
در میانه قلم و قدرت
وقتی محمدشاه روی کار میآید، فردی را به دنبال او میفرستد تا وظیفه تربیت جانشین محمدشاه را به دوش بکشد. محمدشاه درباره او زیاد شنیده است. پس رضا قلیخان بار دیگر از شیراز راهی تهران میشود و تربیت شاهزاده عباس میرزای ثانی را به عهده میگیرد. همینجاست که به او لقب «لَلهباشی» میدهند. محمدشاه هم از دنیا میرود.
ناصرالدینشاه از تبریز راهی تهران میشود و در همان روزهای نخست، رضا قلیخان از خدمت استعفا میدهد. تصمیم میگیرد تا آخر عمر در گوشهای از این دنیا بخواند و بنویسد و آثار بیشتری بر جای بگذارد. ولی بعد امیرکبیر از او میخواهد تا راهی خوارزم شود. وقتی که امیرکبیر با او ملاقات میکند، متوجه ظرفیتهای او برای کمک به وضعیت پیچیده کشور میشود. او دغدغه دارد، اهل تفکر است و از همه اینها مهمتر، با قلم مأنوس است.
مأموریت او هم بررسی اوضاعواحوال منطقه، آزادی اسرای مسلمان و ممانعت از خرید و فروش آنهاست و از آن جهت که امیرکبیر پادرمیانی میکند، رضا قلیخان مأموریت را در نهایت میپذیرد. پس از بازگشت به تهران، ناصرالدینشاه او را به ریاست مدرسه دارالفنون منصوب میکند. او تا آخر عمر به گسترش علم در ایران مشغول میشود و در این مسیر بیش از بیست اثر باقی میگذارد. از سفرنامهها گرفته تا تذکرهنامهها و تاریخنگاریهای تأملبرانگیز و دقیق. او تا پایان عمر به قلم وفادار میماند.
هدایت تاریخ
پسرش، علیقلیخان به همراه او راهی خوارزم میشود. وقتی که دارالفنون در ایران تأسیس میشود، همانجا به علمآموزی میپردازد. زیر سایه پدر چیزهای زیادی میآموزد و وقتی به ریاست تلگرافخانه میرسد، ناصرالدینشاه به او لقب «مخبرالدوله» میدهد. بعد رضا قلیخان او را برای ادامه تحصیل به فرنگ میفرستد و بعدها نوههایش هرکدام در گوشهای در کشور به مقام و منصب میرسند.
نوههای رضا قلیخان به تصمیمگیران و سیاستگذاران حکومت بدل میشوند و نسلهای بعد نیز، از حسینقلیخان گرفته تا مرتضی قلیخان به ریاست وزارتخانههای مختلف و ریاست مجلس شورای ملی میرسند. همهشان تحصیلات عالیه دارند و اغلب آنها هم تحصیلکردههای اروپا هستند. علمآموزی در خاندان هدایت یک اصل مهم است که نسلبهنسل و سینهبهسینه منتقل میشود. این خاندان در به ثمر نشستن جنبش مشروطه نقش اساسی ایفا میکنند.
آنها در خط مقدم مشروطهخواهان میایستند و رد پای آنها از بدنه حکومت گرفته تا دانشگاه و ارتش، در هرکجا به چشم میخورد. برخی از آنها هم نظیر محمود هدایت از شاگردان کمالالملک و صادق هدایت، نویسنده مشهور هم وارد حوزههای هنر و ادبیات میشوند. خدمات این خاندان بزرگ و تأثیرگذار، زیر سایه هدایتگری، چون رضا قلیخان به ثمر مینشیند. او در سال۱۲۵۰ خورشیدی از دنیا میرود، اما آوازهاش در تاریخ ماندگار میشود.
شعری از رضاقلی خان هدایت
ای آنکه از خدا طلبیدی وصال او
آیینه صاف کن که ببینی جمال او
بیعشق هر که گفت که این راه ممکن است
بر ما نه لازم است شنیدن محال او
source