Wp Header Logo 463.png

خبرگزاری تسنیم ـ علی عسگری؛ با آغاز جنگ ایران و رژیم صهیونیستی، این تصور وجود داشت که برخی از جامعه به دلیل عدم همراهی با حکومت، در برابر دشمن مقاومت نکرده و این مسأله خود زمینه‌ی بروز فتنه‌ی داخلی و تقویت تهاجم دشمن خارجی را به عمل خواهد آورد.

تحلیل فوق، هر چند از احتمالات دشمن صهیونی برای تشدید حملات به ایران، خوانده می‌شد، اما پیش از شروع این اتفاق، تحلیلگران جامعه‌شناس و علوم سیاسی کشور، بر طبل جدایی مردم از حکومت و دین از سیاست می‌کوفتند تا نشان دهند مردم ایران دیگر یک ملت منسجم نیستند، چه برسد که آنها را یک امت واحده با سایر ملل مسلمان بخوانیم!

با این حساب، انسجام اجتماعی حاصل از حمله اسرائیل غاصب به کشور عزیزمان، رخدادی غیر قابل پیش‌بینی بود که بیش از هر کس، دشمنان و تحلیلگران علوم اجتماعی ایران را غافل‌گیر نمود. از یک سو اتحاد و همدلی ملت، در طرفداری از کشور و از سوی دیگر حضور گسترده‌ی آنها در نماز جمعه‌ی نصر و خشم به جهت همراهی با آرمان‌های نظام اسلامی، به ویژه ولایت فقیه، از عنصری مهم در لایه‌های بنیادین اجتماعی ایران، پرده برداشت.

برای کشف این عنصر مهم نیازمند واکاوی تحلیل‌های موجود پس از توقف جنگ هستیم تا علت پایداری مردم را نیز در عصر حاضر دریابیم.

جریان روشنفکری در ایران که سابقه‌ای 200 ساله دارد، همیشه در تلاش بوده است تا عنصر دین و عقاید اسلامی را کمرنگ نشان داده و گاهی حذف‌شان کند، زیرا ماهیت این جریان مشروط به پذیرش بنیان‌های معرفتی غربی است که در عمل وحی را نامعتبر و عقاید دینی را خرافه می‌داند تا بدین وسیله، انسان مکانیکی و منفعل در برابر استعمار نو و کهنه را تولید کند.

این جریان با ایجاد فضایی مناسب برای استعمار، غیرت دینی را به انزوا برد تا بازوان مقاومت اجتماعی را در هم بشکند؛ از ثمرات حکمرانی شبه روشنفکران، می‌توان به معاهده‌های ننگین دوره‌ی قاجار اشاره کرد که گلستان، ترکمنچای و قراردادهای استمعاری همچون رژی و تالبوت از این قبیل هستند. توافق‌نامه‌هایی که هیچکدام در راستای پیشرفت اقتصادی و صنعتی ایران نبوده است و از قضا وابستگی مطلق مردم ایران به قدرت‌های بیگانه را به ارمغان آورد.

از طرفی باید اذعان داشت که مقاومت‌های تاریخی مردم در برابر قدرت‌های بیگانه و متجاوز، جز با تکیه بر اندیشه‌ی دینی به رهبری علما و روحانیون انقلابی انجام نشد! فتوای شیخ جعفر کاشف الغطاء برای مبارزه با اشغالگران روس در زمان فتحعلی شاه‌، فتوای تاریخی میرزای شیرازی بر علیه قرارداد استعماری تالبوت در زمان ناصرالدین‌شاه، مبارزه‌ی ستارخان در تبریز به جهت حفظ شعاعر الهی و رهبری یک طلبه‌ی مبارز به نام میرزا کوچک‌خان جنگلی، گواه بر آن است که ملیت تا زمانی که بر محور دیانت استوار باشد، اجازه‌ی استعمار و ذلالت اجتماعی را نخواهد داد.

به تعبیر دیگر جدایی ملیت از شریعت، قوام مبارزه را تا حدود زیادی از بین خواهد برد، چراکه انگیزه‌های مادی جایگزین علقه‌های معنوی و فطری شده، که همین امر از پایداری و مقاومت مردم می‌کاهد.

امروزه و پس از شکست اسرائیل در جنگ 12 روزه با ایران، تعدادی از شبه روشنفکران، به جای آنکه نسبت به تحلیل‌های اشتباه خود مبنی بر جدایی ملت از دیانت، عذرخواهی کرده و حریت علمی خویش را نشان دهند، تیغ تیز گسست اجتماعی را با حربه‌ی سکولاریزم و جدایی امت و ملت، بر صورت انسجام اجتماعی می‌کشند تا در روند پیروزی ایرانیان خلل ایجاد کنند.

با رونق گرفتن اندیشه‌های جریان روشنگری، توسعه اقتصادی و سیاسی و افزایش شهرنشینی در اروپا، ادبیات «دولت و ملت» ناظر بر رعایت حقوق شهروندی خلق شد. اصطلاحی که نشانه‌ای از رشد معنوی نداشته و بیشتر توافق اجتماعی میان شهروندان بر محور سلایق و تمایلات فردی را توجه داشته است تا رشد هویت جمعی و ایثارگری عمومی!

نظریه دولت و ملت، از آنجا که بر خودبنیادی عقل مدرن- اومانیسم- استوار است، هیچگاه به دنبال توسعه‌ی مسئولیت اجتماعی در قبال عزت ملی نبوده است، به همین سبب نتایج خسارت باری همچون جنگ جهانی اول و دوم صورت گرفت. جنگی که هر چند با قدرت‌نمایی دولت‌ها به تقسیم آن میان شوروی و آمریکا انجامید، اما فاقد مقاومت اجتماعی در برابر متجاوزان بود. علاوه بر آنکه دولت ایران در دو جنگ جهانی، اگر ملیت را مقوم ایستادگی خود می‌دانست، باید از ورود روس و انگلیس به خاک کشور جلوگیری می‌کرد، اما سکولاریزه شدن ایران در چارچوب نظام دولت و ملت، چنین فرایندی را پدید نیاورد.

سلطه‌ی استعمار در دوره‌ی پهلوی و باج‌خواهی آنان از دولت‌های وقت، سبب شد تا انگیزه‌ی استقلال ایران بار دیگر شعله‌ور شود. انگیزه‌ای که برخلاف مشروطه و نهضت ملی‌شدن صنعت نفت- هر دو به طورکامل موفق نبودند- دارای ابعادی اعتقادی و دینی بود. سخنرانی امام، علیه کاپیتولاسیون و الگوبرداری از قیام عاشورا، سبب شد تا انقلاب مردم ایران، اگر چه برای استقلال سیاسی، ولی با اتکا به شعاعر دینی و فطری تحقق یابد. اتفاقی که بُعد احساسی انقلاب را با عقلانیت دینی در هم آمیخت تا بدین وسیله، مبارزه با استعمار نه یک رخدادی موقت، بلکه به اصلی مستمر در آرمان‌های مردم ایران تبدیل شود. زین رو ادبیات نظام «امام و امت» ساختاری اجتماعی یافت تا  به عنوان الگوی مقاومت در سراسر بلاد اسلامی شناخته شود.

انقلاب اسلامی ثابت کرد، انفکاک میان جامعه و سنت‌های اصیل اسلامی، با وجود التقاط‌های سطحی در کنش‌های اجتماعی، قابل تحقق نخواهد بود، چراکه اسلام با توجه به نیازهای فطری، جامعه‌ را بالنده می‌سازد و بالتبع، مبارزه با قدرت‌های استکباری را در لایه‌های عمیق اجتماعی، قوام می‌بخشد. بنابراین اگر شاهد کارآمدی هویت ملی برای مبارزه با دشمن صهیون هستیم، نه از جهت آنکه صِرف ملی‌گرایی کفایت کند، بلکه به جهت ارتباط وثیق با ارزش‌های فطری و دینی است.

بر همین اساس، افرادی که بعد از توقف موقت جنگ با اسرائیل، انسجام اجتماعی را حاصل ملیت دانسته‌اند، باید توجه داشته باشند، که عنصر ملیت هیچگاه به اندازه‌ی عصر حاضر دارای کارآمدی نبوده و این مهم جز با پیوست الهی و فطری میسر نمی‌شد. افزون بر اینکه ایشان، تا قبل از تجاوز اسرائیل به خاک وطن، نسل حاضر را بی‌تفاوت به فرهنگ ملی می‌دانستند، پس اگر این ادعا صحیح باشد، چگونه ملی‌گرایی را عامل موثر در همبستگی اجتماعی می‌پندارند؟

انتهای پیام/

source

kheiroshar.ir

توسط kheiroshar.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *