مهلا داریان- همشهری آنلاین : یکی از روزهای خنک بهاری تصمیم گرفتیم به جستوجوی دشتهای شقایق برویم؛ همان فرش سرخرنگی که هر سال، در پهنهی وسیع روستاهای اطراف تهران میدرخشد.
نزدیکترین و اولین مقصد مان، دشت شقایق اخترآباد در شهریار بود. اما هرچه رفتیم، نرسیدیم. انگار در دور باطلی افتاده بودیم که پایانی نداشت. نشانمان دیدن شقایق ها بود اما گویی شقایق ها هم ناپدید شده بودند.
حدود سه بار از نقطهای به همان جایی برگشتیم که پیشتر از آن گذشته بودیم. یک لحظه فکر کردیم شاید طلسم شده ایم .مسیر همان مسیر بود و جاده همان جاده و دشت همان دشت خلوت شقایق.
تا اینکه بالاخره وارد روستای اخترآباد شدیم. مردی را دیدیم کنار مغازهای قدیمی و رنگورو رفته؛ کنار پسر کوچکش، مشغول تعمیر دوچرخه بود. پرسیدیم: دشت شقایقها کجاست؟
لبخندی زد، لبخندی غمگین با چشمهایی که خاطرهای دور را به یاد میآوردند. گفت:
«امسال بهخاطر کمآبی، شقایقها درنیامدهاند.»
دشت شقایق اخترآباد، یکی از زیباترین و مشهورترین دشتهای گل شقایق اطراف تهران است که هر سال بهار با فرشی سرخرنگ و گسترده از شقایقهای وحشی منتظر نشسته است تا به دیدارش بروند. این دشت در نزدیکی شهریار واقع شده و مقصد محبوب طبیعتگردان و علاقهمندان به عکاسی است.
با این حال، دشت شقایق اخترآباد هر سال به طور یکنواخت گل نمیدهد؛ زیرا رشد شقایقها به شرایط اقلیمی و میزان بارشها بستگی دارد. بهطور معمول، شقایقها هر یک یا دو سال یکبار به شکوفایی کامل میرسند و در سالهای دیگر، بهویژه زمانی که کمآبی و خشکسالی وجود دارد، تعداد گلها به شدت کاهش مییابد.
علاوه بر عوامل طبیعی، در سالهای اخیر حضور بیرویه گردشگران و آسیبهایی که به گلها وارد شده، باعث شده تا بخشهایی از این دشت از زیبایی و شادابی گذشته فاصله بگیرد. آسیب به گیاهان و پا گذاشتن روی گلها از مشکلاتی است که باعث شده این جاذبه طبیعی نتواند هر سال به صورت کامل و پرشکوه شکوفا شود.
با وجود این چالشها، دشت شقایق اخترآباد هنوز هم هر از گاهی نمایی بینظیر و فرشی سرخرنگ از گلهای وحشی را به طبیعتدوستان هدیه میدهد و همچنان یکی از نمادهای زیبایی بهار در اطراف تهران محسوب میشود.با خستگی و کمی دلگرفتگی از روستا بیرون آمدیم. آفتاب حالا با تندی بیشتری میتابید. مقصد بعدیمان نامعلوم بود، اما روی نقشه و در طول مسیر، نقطهای دیگر توجهمان را جلب کرد: سنگنگارهی کفترلو. ادامه ماجرا را در گزارش بعد بخوانید.
چطور به دشت شقایق برویم ؟
درست است که شقایقها را ندیدیم، اما به سمت مقصدی در حرکت بودیم که یافتنش برایمان هیجان داشت. در میانهی راه، به روستایی کوچک و خلوت رسیدیم که تابلوی ورودیاش ما را متوقف کرد: «چاقو». نامی عجیب که کنجکاویمان را برانگیخت.
برای تهیهی کمی آب و تنقلات ایستادیم. مردی خوشرو کنار مغازهی خواربارفروشی کوچکش ایستاده بود. از او دربارهی نام عجیب روستا پرسیدیم. لبخندی زد و گفت: «ما حدود ۱۵۰ ساله که نسل در نسل اینجا زندگی میکنیم. از پدر و پدربزرگم شنیدم که در قدیم این دشت سرسبز و پرآب بوده، پر از قنات و چاه. پرندههای مهاجر، بهویژه قوها، اینجا زیاد میآمدند. به همین خاطر، مردم قدیم بهش میگفتند چاه قو. بعدها شد چاقو.
روستای چاهقو دیگر آن شکوه سابق را ندارد. نه از برکههای زلالِ آب خبری هست،نه از قوی سپید که روزگاری بر سطح آرام برکه میلغزید. تنها باد است که میوزد، خشک و بیامان و تابلویی که کنار جاده ایستاده، با نامی که شاید کمتر کسی بداند به چه معناست: چاهقو… یا چاقو؟
از جاده خاکی کنار روستا گذشتیم و به دشتی پهناور و خاموش رسیدیم که با سرتاسر بوتههای اسفند چون چشم نظرهای کوچک سبز در انتظار شکوفایی بودند. اینجا دشت اخترآباد است؛ دشتی در شهرستان شهریار که روزگاری نه چندان دور، با حدود سی رشته قنات و روستاهای پرجمعیت، ناحیهای آباد و سرسبز بوده. اما حالا، تنها نشانههایش، بقایای قلعهها، خانههای گلی، و سکوت بیانتهاست.
در این دشت، کوه صخرهای کفترلی (یا کفترلو) با قامت خشن و صیقلیاش قد برافراشته. کوهی که از نوعی تلهسنگ و سنگهای آذرین درونی ساخته شده، و سطح قهوهایرنگ و صیقلیاش حاصل هزاران سال هوازدگی است. برخلاف دیگر بخشهای کوه که در خاک فرو رفتهاند، نواری باریک و بلند از سنگ، حدود پنج متر عرض و نزدیک صد متر طول، خود را در معرض نگاه و تابش آفتاب قرار داده است؛ جایی که سنگنگارهها و کتیبهها بر آن حک شدهاند.
با گامهایی آرام اما مشتاق، در زیر آفتاب سوزان، خود را به صخرهای رساندیم که اکنون نامش در فهرست باارزشترین سندهای باستانی کشور ثبت شده. روی این صخره، نگارههایی از جانوران، شکارچیان، و نشانهای رمزآلود هندسی دیده میشود. همان نشانههایی که در سنگنبشته کنچرمی، نخستین سند شناساییشدهی «خط هندسی» در ایران، نیز دیده شده بود. حالا اینجا، در کفترلی، دومین کتیبه صخرهای این خط کهن شناسایی شده است.
تا امروز حدود ۱۵ نشان خط هندسی بر این سنگ ثبت و شناسایی شدهاند. اگرچه بخشهایی از کتیبه به دلیل دسترسی آسان و تخریبهای انسانی آسیب دیده، اما همان اندک باقیماندهها هم گویای رازی بزرگ از ژرفای تاریخاند. خط هندسی، بر اساس لوحههای بهدستآمده از شوش، به سده ۲۳ پیش از میلاد بازمیگردد؛ یعنی حدود ۴۳۰۰ تا ۴۲۰۰ سال پیش. اگر قدمت کفترلی نیز در همین حدود باشد، با یکی از کهنترین نشانههای خط در تاریخ بشر روبرو هستیم.
در اطراف این کتیبه کهن، یادگارنوشتههایی به خط فارسی نیز به چشم میخورد؛ دستخطهایی مدرن، که آمده اند تا تاریخ را محو کنند. رد ناخوانای نامها و تاریخهای امروزی، تلنگریست به ما که گاه فراموش میکنیم قدر میراثی را بدانیم که هزاران سال بیصدا دوام آورده، اما ممکن است با یک خط ساده، برای همیشه خدشهدار شود.
مقایسه میزان تغییر رنگ در سطوح تراشیده شده و اکسید شده این کتیبهها، به کارشناسان امکان تخمین قدمت نسبی بخشهای مختلف را میدهدحتی برخی از کارشناسان قدمت این سنگ نگارهها را تا 9 هزار سال هم تخمین زدهاند. اما هیچ نشانی از استقرار، سفال، یا ابزارهای روزمره در نزدیکی این صخرهها دیده نمیشود؛ گویی این نقطه، فقط برای نگاشتن بوده، نه زیستن.
لحظهای ایستادیم. نور، زاویهای تازه پیدا کرد و نقشهایی پنهان از دل سنگ نمایان شد. حس نزدیکی به نیاکان دور، حس تماشای نخستین تلاشهای بشر برای نوشتن و ثبت معنا، تمام وجودمان را دربرگرفت. این فقط یک پیادهروی نبود. سفری بود به آغاز نوشتار، به رازهای فراموششدهی دشتها، و صدای کهن سنگهایی که هنوز برای شنیدن منتظر ماندهاند.
تصویر و عکس : مونا فاضلی
source