Wp Header Logo 3139.png

خبرگزاری تسنیم؛فاطمه مرادزاده: میان ویرانه‌های شهر ایستاده و سنگی بزرگ در دست گرفته و با دست دیگرش سنگ متوسط و سپس سنگ کوچکی را از روی آوارهای خانه‌اش برمی‌دارد و در همان حال رجز می‌خواند؛ رجزی طنزآلود آمیخته با شکوه‌ای ریز و طعنه‌هایی درشت … برای چه کسانی؟ امریکا؟ رژیم صهیونیستی؟!… نه! … برای امیران و حاکمان دولت‌های اسلامی، شیوخ جامع‌الازهر و شیوخ مکه، رجز می‌خواند و با کنایه‌های ریز و درشت می‌گوید: « به علمای مسلمان، به ارشادکنندگان، به واعظان، به مشایخ مسجدالازهر به شیخ جامع‌الازهر، به مشایخ حرم مکه و به همه علمای مسلمان که بر فراز منبر خطابه می‌روند، می‌گویم که ما از شما اسلحه نمی‌خواهیم، از شما نمی‌خواهیم ارتش‌هایتان را برای یاری و نصرت ما روانه کنید و حتی از شما نمی‌خواهیم گذرگاهایتان را باز کنید، بلکه فقط به ما تعلیم دهید و نشان بدهید که پیامبر(ص) چگونه بر شکم خود از شدت گرسنگی سنگ می‌بست؟ چه نوع سنگی بود؟ آیا باید سنگِ تراش‌نخورده باشد؟ یا سنگی از خانه‌های ویران شده‌مان؟ به بزرگی این سنگ باشد یا این سنگ متوسط هم خوب است؟ به ما بگویید آن سنگ را دقیقا کجا قرار بدهیم؟ چه مدت زمانی آن را روی شکم‌هایمان ببندیم؟ … علمای مسلمانِ ما این را به ما بیاموزید؛ به اهل غزه … خدا شما را با اسلام عزت ببخشاید و اسلام را با شما عزت بدهد و اسلام را با آموزش‌ها، مواضع اصولی، ستیزنده و مبارزگرانه شما با یورش اسرائیل نصرت دهد …»

این مرد میانسال که این‌چنین حاکمان مسلمان عرب را، به سخره می‌گیرد کسی نیست جز فایز ابوشماله؛ نویسنده و استاد دانشگاه فلسطین که شاید وقتی می‌بیند صدای ملتش به جایی نمی‌رسد و هیچ بخاری از هیچ حاکم و واعظی و شیخی از سرزمین‌های اسلامی در محکومیت رژیم صهیونیستی بلند نمی‌شود و مردمش جلوی چشمانش از گرسنگی در حال پرپر شدن هستند، با سلاح کلام و آنهم کلامی طنزآلود و پرنیش و کنایه به سرزنش شیوخ و امرای عرب زبان می‌گشاید.  

 

.

 

حکایت سنگ بستن به شکم برای جلوگیری از گرسنگی که بیش از این شاید مصداقی از آن را فقط در زندگی رسول خدا(ص) شنیده یا خوانده بودیم و به افسانه‌ای باورناپذیر شبیه است، امروز در حال تبدیل شدن به رویه‌ای عادی در میان مردم غزه است. 

ویدئوهای زیادی این روزها در فضای مجازی از مردم غزه در حال انتشار است که به سنگ بستن بر روی شکم روی آورده و هم‌زمان مثل فایز ابوشماله، امت اسلامی و جهانیان را ناامیدانه خطاب قرار می‌دهند. در یکی از همین ویدئوها نوجوانی پیراهن خود را بالا می‌زند و شکمش را نشان می‌دهد که تکه سنگ و بُتن بزرگ و سنگینی را با طنابی به آن بسته و با اندوهی سنگین، اما بدون عجز و التماس این چنین می‌گوید: « ای آزادگان جهان نگاه کنید، به خدا قسم شکم‌های ما خالی است. ما این سنگ‌ها را به شکم می‌بندیم تا در برابر گرسنگی دوام بیاوریم. هیچ چیزی نداریم؛ نه نان، نه آرد … امروز رویای بچه‌های ما شده یک قرص نان و ما این سنگ‌ها را بسته‌ایم تا با گرسنگی کنار بیاییم! آیا این برای شما مهم است ؟ به خدا قسم که فکر نمی‌کنم برایتان مهم باشد!….»

این ویدئوهای آمیخته با کلام زهرآلودِ هجو و طنز و کنایه که نمونه‌های بسیاری از آن تاکنون منتشر شده، شاید آخرین تیرِ ترکش مردم غزه باشد که سکوت عجیب و سنگین و بی‌غیرتیِ فاجعه‌آمیز مسلمانان و حاکمان و واعظان مسلمان را نشانه گرفته است…

 

.

 

تصاویر و فیلم‌هایی که این روزها از غزه منتشر می‌شود به معنای حقیقی فاجعه‌آمیز است؛ تصاویر کودکان پوست بر استخوان چسبیده، فیلم‌هایی از پیرمردها و جوانان و کودکان گرسنه در حال خوردن برگ درختان، آرد و خاک و شن و زباله و …

 

.

 

نوار غزه , فلسطین ,

 

.

 

21 ماه از شروع هجوم مغول‌وار رژیم غاصب صهیونیستی به غزه می‌گذرد، از بمباران، نسل‌کشی، کشتار، تخریب صدها هزار خانه و بیمارستان و مدرسه و دانشگاه و شهادت بیش از 70 هزار نفر و مجروحیت و آسیب‌دیدگی صدها هزار نفر …

جمعیت 2 میلیونی غزه همچنان روی آوار و زیر آسمانی از جنگنده‌های پرسروصدا و دلهره‌آور، رنجِ چیزی موهوم با نام زندگی را بر دوش می‌کشد و از این شهر به آن شهر، از شمال به جنوب، از جنوب به شمال، حیران و سرگردان کوچ می‌کند؛ همچنان تنها، همچنان بی‌کس …

و 4 ماه از زمانی که رژیم اشغالگر تمام گذرگاه‌های منتهی به غزه را بسته و مردم این باریکه را علاوه بر بمباران هوایی در محاصره شدید بی‌آبی و بی‌غذایی مچاله کرده است، می‌گذرد: 4 ماه از کربلایی شدن غزه …

این روزها کربلا در غزه نه هر روز که هر ساعت تکرار می‌شود؛ و درست وقتی که جنگنده‌ای بمب‌هایش را روی سر بخشی از شهر ویران‌شده می‌ریزد و شیون و ناله کودکان آتش‌گرفته و در خونین تپیده، به جان آسمانیان چنگ می‌زند، درست در همان لحظه، عده‌ای دیگر از گرسنگی در خود می‌پیچند و از پای می‌افتند…

 

.

 

نوار غزه , فلسطین ,

 

 

.

 

پیرمرد مُرد از بس که جان نداشت

پیرمرد پس از ساعت‌ها  انتظار به اول صفِ طولانی و پرازدحام توزیع غذا می‌رسد. خانواده‌اش و شاید چند خانواده گرسنه‌ی پرجمعیت منتظرند تا پیرمرد با سطلی از غذا برگردد و جسم نحیف‌شان با تناول چند لقمه، جان و رمقی دوباره بگیرد، شاید که فردا درِ زندگی بر پاشنه دیگری بچرخد و فرجی که انتظارش را نمی‌کشند، از گرد راه برسد.

پیرمرد سطل به دست، به جلوی صف رسیده است، دستان لرزانش را دراز می‌کند و ظرفش را از آنسوی نرده‌های آهنی به دست توزیع‌کنندگان غذا می‌رساند، اما حتی ذره‌ای جان ندارد که لبخند پیروزیِ پشت سر گذاشتن انبوه جمیعت گرسنه و رسیدن به صف اول روی لبانش بنشیند.‌ سطل هنوز روی هواست که پیرمرد از حال می‌رود، نه ذره‌ای رمق دارد و نه اندک جانی، که اگر حتی دقیقه‌ای تاب می‌آورد، با لقمه‌ای شاید دوباره جان می‌گرفت، اما کار از کار گذشته است… پیرمرد در همان صف غذا روی دست جمعیتی گرسنه تشییع می‌شود.

کارشناسان می‌گویند پیرمرد و برخی چون او در غزه به مرحله پنجم گرسنگی رسیده‌اند؛ به مرحله کُشندگی؛ همان مرحله‌ای که سلول‌های بدن می‌میرد و اندام‌های حیاتی و سیستم ایمنی از کار می‌افتد …

کارشناسان غزه‌ای می‌گویند کودکان غزه تا دو روز دیگر وارد مرحله پنجم می‌شوند، و کارشناسان این را دو روز پیش گفتند …

 

.

 

حالا آن پیرمرد غزه‌ای را که تیشرت سبزی به تن داشت و سطلی قرمز در دست، همه مردم جهان می‌شناسند، همه مسلمانان و تمام حاکمان شکم‌سیر عرب …

همه او را می‌شناسند و شاید هنگام تماشای جان دادنش در صف غذا آهی هم کشیده باشند و قطره اشکی از گوشه چشمشان چکیده باشد؛ فقط همین و دیگر هیچ …

واکنشی تکراری و از سرِ ناچاری به مرگ زجرآورِ تمام گرسنگان مظلوم غزه …

 

نوار غزه , فلسطین ,

نسل‌های آینده باور نمی‌کنند …

و من فکر می کنم که این روزها خواهد گذشت؛ گرچه خوفناک، سیاه، خفت‌بار و شرمسار، اما به هر حال می‌گذرد و هراسم از این است که آیندگان، نسل‌های فردا و فرزندان ما چگونه با این تصاویر و فیلم‌های به جا مانده از تاریخِ تاریک این روزها رویارو می‌شوند؟! 

و شک ندارم که می‌پرسند گذشتگان ما چه کردند؟ و وقتی بشنوند که هیچ! … بشنوند که یک جهان در برابر مرگ‌های پررنج و خونین غزه جز سکوت کاری نکرد، با شرمساری از تاریخ خود، و مسلمانی نیاکان خود یاد می‌کنند، تازه اگر باور کنند که ما هیچ نکردیم، که گریبان ندریدیم،‌ از اندوه دق نکردیم و علیه جانیان کودک‌کُش به پا نخواستیم و فقط سکوت کردیم و آه کشیدیم و تماشا کردیم …

شک ندارم که باور نمی‌کنند فقط تماشاچی بودیم و تماشا می‌کردیم که نوزادان 40 روزه و 4 ماهه از بی‌آبی و بی‌شیری ذره ذره جان دادند و تمام شدند…

باور نمی‌کنند که روزگاری مردمی اصیل و نجیب و سخت ایمان و استوار، 2 سالِ پیاپی؛ هر روز و هر شب، در سرزمین زیبا و تاریخی و اساطیری‌شان، بمباران شدند، محاصره شدند، زیر آتش بمب و موشک و توپ و خمپاره تکه پاره شدند، آواره شدند، تشنه ماندند، گرسنه شدند، گرسنگی کشیدند و در صف دریافت غذا با گلوله‌های تک‌تیراندازان سربازان اشغالگر صهیونیستی‌امریکایی غرق در خون، نقش بر زمین شدند …

 

.

 

آیندگان حتما باور نمی‌کنند که زن و مرد و پیر و جوان و کودک غزه‌ای روزهایی ممتد از درد گرسنگی مثل برگ خزان آرام آرام مقابل دیدگان جهان، در مقابل چشمان ما بر زمین می‌افتادند و ما هیچ! ما فقط آه! ما فقط نگاه…

آنها با شکم‌های به پشت چسبیده در گرمای طاقت‌فرسای تابستان و سرمای جانسوز زمستان بدون سرپناه، روی تلی از آوار اشک می‌ریختند و بر خود می‌پیچیدند و آیه آیه به قران پناه می‌بردند، و ما در خانه‌های خنک و مطبوع، یا گرم و دلچسب، سیر می‌خوردیم و می‌خوابیدیم و شاید با نم اشکی و ریزه آهی مرگ‌های دسته‌جمعی‌شان را از این صفحه مجازی به آن یکی و از این رسانه به آن رسانه انتشار می‌دادیم…

نوار غزه , فلسطین ,

راستش دلم می‌خواهد به آیندگانی که با شرمساری تاریخ ما را مرور می‌کنند بگویم که ما بیش از این بلد نبودیم، از دستمان ساخته نبود و کاری بر نمی‌آمد، که دست ما کوتاه و خرما بر نخیل؛ که دست‌مان کوتاه بود از سرزمین رویایی زیتون، از فلسطین مظلوم و غزه در خون‌تپیده پرپر …

دلم می‌خواهد بگویم که ما درد داشتیم، اما چاره نداشتیم و دردمان را از سر ناتوانی و ناچاری در همین فضای مجازی رها می‌کردیم؛ گاه با نمایش یک تصویر و ویدئو که شاید قطره قطره جمع شود و دریایی که امواجش دنیای خاموش و سنگ‌دل را تکان بدهد، گاه با انداختن چفیه‌ای روی سر یا شانه و گاه با تجمع‌های اعتراض‌آمیز و شعار و نوحه و روضه …

دلم می‌خواهد بگویم که ماه محرم بود و تشنگی و گرسنگی و جنگ و دود و آتش و بمب در غزه بیداد می‌کرد، کودکان و نوزادان کربلاگونه پرپر می‌شدند و ما دلشکسته، پر از بغض و نفرت و خشم، پُر از اشک، بساط روضه‌مان را اینجا و آنجا پهن می‌کردیم و روضه می‌خواندیم و یک چشم بر مظلومیت حسین فاطمه (س) می‌باریدیم و با چشمِ دیگر بر کربلای غزه زار می‌زدیم و بر کوفیان دیروز و شمرهای 1400 سال پیش و کوفیان امروز و شمرهای اکنون لعنت می‌شمردیم. 

داغ این ننگ بر پیشانی‌تان می‌ماند

اینها تمام توان ما بود وقتی حاکمان و امیران و دولتمردان جهان و دنیای اسلام در خواب خفته یا مرده بودند؛ خوابی سنگین و خفت‌بار… 

همان رهبران کشورهای عربی‌ـاسلامی که نه تنها مردمان غزه و رهبری عزیزِ ایرانِ شیعی و دبیرکل حزب‌الله و غیورمردان حماس، بر آنها بانگ برآوردند که ننگِ این سکوت و پشت کردن به غزه تا ابد بر پیشانی شما می‌ماند، که تمام مسلمانانِ دست‌بسته و دل‌آزرده و مچاله‌شده از اندوهِ کودکانِ پوست بر استخوان چسبیده غزه نیز هر روز با خشم فریاد می‌زنند که: « آهای اشباح هزاران سال در گور خفته! آهای اسیران و بردگان شهوت و خودکامگی، که شکم‌هایتان ورم کرده از فرط تن‌پروری و وجدانهایتان به زوال رفته همچون عقل‌های زنگ‌زده‌ای که تشخیص خوب و بد، درست و نادرست برایش مثل حل معادله 10 مجهولی است، درست مثل ذهن‌های خاک گرفته‌تان که درس‌های تاریخ را به باد فراموشی سپرده است … 

آهای ای حاکمان مسلمان‌نما، ای نژادپرستانی که هزار و چهارصد سال افتخارتان نژادپرستی و بالیدن به نیاکان و قوم و طایفه‌تان بوده است! پس چه شد؟! کجا رفت آن افتخار به پدران و نیاکان و و قم و نژاد؟!

آیا آن را هم مثل نفت و گاز و ثروت و عزت خود به حراج گذاشته‌اید و به ابلیس و شیطان بزرگ و سگ زنجیره‌ای‌اش در منطقه بخشیده‌اید؟! 

و اگر نه! پس کجاست آن نژادپرستی‌ که دستِ کم به آن تکیه کنید و با صدای بلند فریاد بزنید که غزه عضوی از پیکر ماست؛ هم‌نژاد و هم‌زبان ماست: غم او غم ما و درد او درد ماست ؟!… 

با شما هستیم ای حکامِ درخوابِ ابد فرورفته عرب! 

با شما که به آن نژاد و لباس و رقصِ شمشیر و جنگاوری (که ندیدیم از شما) می‌نازید و همزمان جلوی دیدگانتان، هم‌نژادان و هم‌زبانان‌تان تکه تکه می‌شوند و آواره، و جان می‌دهند در قحطی و گرسنگی و تشنگی!

گریبان دریدن‌تان پیشکش، فریاد زدن و از درد به خود پیچیدن و گریستن‌تان پیشکش!… حتی سخنی به ناز، خواهشی به نیاز خطاب به آمران و عاملان تخریب و ویرانی غزه نگفتید؛ به امریکا و رژیم اشغالگر و کشورهای غربی که آبادی‌شان را مدیون فرو بردن خاورمیانه و آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی در خاک و خون هستند! …

هیچ نگفتید و امروز صدها هزار مظلوم بی‌پناه در مقابل دیدگان میلیاردها جفت چشم تماشاچی، در مقابل دیدگان بی‌تفاوت شما، در حال مرگ تدریجی‌اند؛ مرگ از بی‌آبی، از بی‌نانی… 

کجا هستید ای امیران در خواب فرو رفته عرب، حاکمان به اصطلاح مسلمان سرزمین‌های اسلامی!…

کجا هستید که بدانید بیش از این پنهان ماندن‌ و سر در گریبان فرو بردن و ندیدن و نشنیدن و سکوت‌تان، به جز نشاندن داغِ ننگ ابدی بر پیشانی‌تان، روزگاری سرخ و سیاه همچون روزگار غزه برایتان در مشت نهان دارد… »

نوار غزه , فلسطین ,

انتهای پیام/ 

source

kheiroshar.ir

توسط kheiroshar.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *