Wp Header Logo 505.png

فرهنگ و قدرت: رابطه‌ای پیچیده و چندلایه- معصومه آبروندر بطن هر جامعه‌ای، دو نیروی اساسی وجود دارد که در تعامل مداوم با یکدیگر، مسیر تحولات اجتماعی را رقم می‌زنند: فرهنگ و قدرت.

فرهنگ را می‌توان روح جمعی یک ملت دانست؛ مجموعه‌ای از باورها، ارزش‌ها، زبان، هنر، دین، آداب، سنت‌ها و شیوه‌های زیست که به هویت جمعی شکل می‌دهند. قدرت، در مقابل، ظرفیتی است برای هدایت، کنترل یا تغییر رفتار دیگران، چه از طریق زور، چه از طریق مشروعیت، و چه از طریق اقناع.

آنچه این دو را به‌طور عمیق به هم پیوند می‌زند، نقش پنهانی است که فرهنگ در بازتولید و تثبیت قدرت ایفا می‌کند. 
در بسیاری از جوامع، حاکمان و ساختار‌های قدرت، به جای توسل صرف به زور، با بهره‌گیری از ابزار‌های فرهنگی مانند آموزش، رسانه، دین یا هنر، ارزش‌هایی را القا می‌کنند که به‌تدریج به «هنجار» بدل می‌شوند. این روند، نوعی قدرت نرم است که نه از طریق اجبار، بلکه از راه پذیرش داوطلبانه توسط مردم عمل می‌کند.

برای مثال، زمانی که یک نظام آموزشی رسمی، ایده‌هایی، چون «اطاعت از مقام بالاتر»، «فداکاری در راه میهن» یا «نقش‌های جنسیتی سنتی» را به نسل‌های جوان منتقل می‌کند، در واقع در حال بازتولید ساختار‌های قدرت موجود از طریق فرهنگ است. رسانه‌ها نیز با بازنمایی خاصی از واقعیت، ارزش‌هایی را تقویت می‌کنند که به نفع نظم موجود است. در این‌جا، فرهنگ به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی و حتی تداوم سلطه تبدیل می‌شود.

اما رابطه‌ی فرهنگ و قدرت یک‌طرفه نیست. فرهنگ صرفاً ابزاری در دست قدرت نیست؛ بلکه می‌تواند بستر مقاومت، آگاهی و تغییر نیز باشد. در تاریخ معاصر، جنبش‌های اجتماعی بسیاری بوده‌اند که با بهره‌گیری از عناصر فرهنگی—مانند شعر، موسیقی، ادبیات، زبان بومی یا آیین‌های سنتی در برابر قدرت ایستاده‌اند. در این معنا، فرهنگ می‌تواند به بستری برای شکل‌گیری گفتمان‌های آلترناتیو و ایجاد تغییر اجتماعی بدل شود.

در عصر جهانی شدن، این رابطه پیچیده‌تر شده است. قدرت‌های بزرگ جهان دیگر تنها از طریق نظامی یا اقتصادی سلطه نمی‌ورزند، بلکه با صادرات فرهنگ خود از طریق فیلم، موسیقی، زبان، مد و فناوری، نفوذ گسترده‌تری اعمال می‌کنند. به همین دلیل، امروزه «نبرد فرهنگی» به یکی از اصلی‌ترین عرصه‌های تقابل قدرت‌های جهانی بدل شده است. در این شرایط، حفظ و بازآفرینی فرهنگ‌های محلی، تنها مسئله‌ای هویتی نیست، بلکه شکلی از مقاومت در برابر سلطه‌ی فرهنگی نیز به شمار می‌رود.

در نهایت، برای فهم دقیق‌تر روابط اجتماعی، نمی‌توان هیچ‌کدام از این دو مفهوم فرهنگ و قدرت را جداگانه بررسی کرد. هر جا که قدرتی اعمال می‌شود، فرهنگی در پس آن قرار دارد که آن را توجیه یا بازتولید می‌کند و هر جا که فرهنگی شکل می‌گیرد، ظرفیت‌هایی برای مقاومت یا همراهی با قدرت در آن نهفته است. این رابطه، پیچیده، چندلایه و دائماً در حال دگرگونی است، اما درک آن، کلید فهم تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی در هر جامعه‌ای‌ است.

source

kheiroshar.ir

توسط kheiroshar.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *