محبوبه عظیمزاده | شهرآرانیوز؛ ما اما، به روال همیشگی این صفحه که برایتان از کتابها میگوییم، بازهم میخواهیم این کار را بکنیم، ولی این مرتبه و در این مناسبت ویژه، از زبان اعضای تحریریه «شهرآرا»، کتابهایی که به زعم همکاران ما، در زمره بهترین کتابهای چاپ شده یا تجدیدچاپ شدهای هستند که آنها در سالهای اخیر خوانده اند. امید که در روزهای مانده پاییز، فراغتی و کتابی و گوشه دنجی به دست بیاورید و بخوانید و لذت ببرید!
«مالی سویینی» | فرصتی برای شناخت دنیای بیرون و درون
سیدجواد اشکذری| «مالی سویینی» اثر برایان فریِل است، یک نمایشنامه نویس معاصر ایرلندی که نمایشنامه هایش دارد در دنیا به زبانهای مختلف ترجمه میشود و به روی صحنه میرود. مرتضی میرمنتظمی ــ که یک کارگردان مشهدی ساکن تهران است ــ این روزها، در سالن «وحدت» تهران، همین نمایشنامه را با بازی الهام کردا، علی سرابی و صابر ابر روی صحنه آورده است، اجرایی که باعث شده مجدد به سراغ این کتاب بروم و آن را بخوانم.
کتاب را حمید احیاء چند سال پیش ترجمه کرده، اما چاپ جدیدش همین امسال هم منتشر شده. این اثرْ ارتباط روان کاوانه یک زن با دو مرد را نشان میدهد و به شدت درگیرکننده است. ساده و روان است و زیبا و، وقتی در آن عمیق میشویم، چندلایه است. «مالی سویینی» داستان زنی به اسم «مولی» را روایت میکند که نابینای مادرزاد است. این نمایشنامه دارد از دنیای قبل و بعد از عمل او میگوید و اینکه چطور بینایی اش را به دست میآورد.
نمایشنامه دو شخصیت مرد دارد: یکی همسر مولی است که یک قهرمان دوره گرد است و از کارهای خیر و اهدافش صحبت میکند، و شخصیت دیگر جراح چشمی است، که خیلی هم معروف است، و این عمل را فرصتی برای بازپس گیری شهرت از دست رفته خودش میداند.
ارتباط میان شخصیتها فضای خاصی را برای مخاطب ایجاد میکند، حسابی احساساتش را درگیر میکند، و البته نتایج غیرقابل پیش بینی و غیرمنتظرهای به همراه دارد. شاید بهتر است بگویم این کتاب یک کتاب خودشناسی است، اثری که مطالعه آن باعث شد تا دوباره به خودم و دنیای درون و بیرونی که طی عمرم داشته و ساخته ام حسابی فکر کنم.
«داستان انسان» | زیستِ پیامبرانه یک آدم در عصر آهن!
غلامرضا بنی اسدی| «داستان انسان» اسم جذابی است، به ویژه وقتی با تصویر حجت الاسلام آقاسیدمحمود دعایی یک جانشین شده باشد. تیتر و تصویر به هم میآید. اسم نویسنده هم که عطاءا… مهاجرانی باشد، این پالس را میدهد که با اثری متفاوت روبه رو هستیم، هم به لحاظ قلم و هم زاویه نگاه و شخصیت خوانی. قلم سیال و سحرآمیز مهاجرانی یک حال خوش به آدم «عطا» میکند.
نام سیدمحمود دعایی هم به این عطا ضریب معرفت میدهد. قصه که نه، حکایت این کتاب حکمت خوانی از زندگی آقاسیدمحمود دعایی است، روحانی و سیاست مرد متخلقی که شرح اسم خود بود. دکتر مهاجرانی، در این کتاب، مخاطب را با «انسان» آشنا میکند، کسی که تعلیم یافته بود تا معنای تمام معرفت باشد.
در این اثر، با یک شخصیت انقلابی و روحانی روبه رو میشویم که فقط زبان به گفت احادیث نمیگشاید، تنها کلام نبی را نقل نمیکند، بلکه «زیست پیامبرانه» است که از او چهرهای متفاوت میسازد. او حدیث را زندگی میکند و آیت را به رفتار درمی آورد. انقلابی گری را در جذب حداکثری پی میگیرد.
در فرازوفرودهای پرشمارِ این کتاب، میبینیم که یک بانو نقش اول را دارد، مادری که، در نهایت فقر، پسرش را در اوج استغنا پروریده است، و میخوانیم که او، در شش دورهای که نماینده مجلس شورای اسلامی، و ۴۲ سالی که مدیر مؤسسه «اطلاعات» بود، ریالی دریافت نکرد. آیا نباید دعایی را شب و روز بخوانیم که نسل، چون اویی را فراوان کند؟ «داستان انسان» را بخوانیم تا بدانیم در عصر آهن هم میشود آدم بود.
«گلهای ماه پرویز» | شازده حمام و گل پری حمام سناباد مشهد
شیما سیدی|در سراسر پنج جلد اول کتاب «شازده حمام» شما، با خواندن خاطرات دکتر محمدحسین پاپلی، بارها میخندید، گریه میکنید، به گوشه وکنار یزد و کردستان و برزیل و حتی قطب شمال سفر میکنید، به فکر فرومی روید، حرص میخورید و ــ مهمتر اینکه ــ در تمامی این حالات پند و نکته میآموزید؛ انگار که این کتاب چکیده ۷۵ سال زندگی یک جهان دیده و حکیم داناست که حالا درقالب قصه، آن هم قصههایی با پایان خوش، زیر دست شما قرار گرفته است. اما جلد ششم کتاب «شازده حمام» با نام «گلهای ماه پرویز»، که سال ۱۴۰۲ منتشر شد، درعین حال که داستانی بسیار جذاب و پرکشش از یک دختر سیزده ساله یزدی دارد، برای ما مشهدیها از یک نظر دیگر هم جذابیت دارد.
دکتر پاپلی، در این جلد از کتاب، به مشهد میآید و، در خلال روایت داستان گل پری، درباره شفتالوزار یا همان کوی دکتری مشهد مینویسد و اوضاع و احوال حمامهای مشهد ــ که بیشتر آنها دست یزدیهای مقیم مشهد بوده ــ را روایت میکند. پاپلی جوان، که دانشجوی جغرافیای دانشکده ادبیات مشهد، واقع در سه راه ادبیات بوده، حتی از اعتراض دانشجویان به کیفیت نامناسب چلوگوشت ارائه شده سلف دانشگاه هم مینویسد.
گل پری داستان جلد ششم کتاب دکتر پاپلی هم، مثل سایر سوژههای او، آن قدر توانمند است که بتواند، بعد از فوت پدر و مادر و غرق شدن خود و دوازده خواهر و برادر دیگرش در فقر مطلق، خودش را با هزار امید و آرزو به مشهد برساند، کلفت حاجی مرادی و کارگر حمام سناباد شود، اما با فکر اقتصادی اش بتواند پلههای ترقی را یکی یکی بپیماید و خودش را به مدیریت یک حمام دیگر برساند و، سرانجام، آن قدر پول دار شود که شرکتی تأسیس کند و چند صد نیرو داشته باشد؛ و این همان امید نهفته در داستانهای «شازده حمام» است که آدم را به زندگی امیدوارتر میکند.
«غمسوزی» | اگر فکرمی کنید در زندگی تان غمی ندارید، این کتاب را نخوانید
فاطمه خلخالی استاد|چکیده رمان ۳۲۰ صفحهای «غمسوزی» دو کلمه است: سوزاندن غم، آن هم غمی که نمیتوان در وقوع آن کسی را مقصر دانست، یعنی یک وضعیت تراژیک که هر آدمی در زندگی آن را تجربه میکند. اعظم عظیمی این غم بدون «چاره» را در «عشق ممنوعه» به تصویر کشیده است: عشق فرحان به همسر برادرش! او فرد متدینی است که رگههایی از مدرنیته دارد و در چالش زندگی اش دست وپا میزند. یکی از مهمترین ویژگیهای رمان «غمسوزی»، که بیشتر منتقدان روی آن دست گذاشته اند، روایت اول شخص مرد از زبان نویسنده زن است.
برخی آن را از نقاط قوت و برخی هم از نقاط ضعف داستان میدانند، اما ــ درهرصورت ــ جسارت نویسنده در این زمینه امری است که نمیتوان از آن گذشت. پیرنگ داستان قوی است و ساخته وپرداخته ذهن نویسندهای است که در حوزه و دانشگاه فلسفه خوانده و بر آنچه میگوید مسلط است، گرچه این پیرنگ در جاهایی لنگ میزند، مثلاً در «سفید» نشان دادن فریده و یا تحول شخصیت فرحان؛ اما اینها شبیه لکههای کوچکی هستند که شاید در صفحه بزرگ کاغذ به چشمِ خیلیها نیاید.
آنچه «غمسوزی» را رمانی خواندنی و ارزشمند ساخته، طرح این سؤال است که ما چطور میتوانیم در غمی که انتهایی ندارد آرام بگیریم. مصداق این غم در زندگی آدم امروزی، نه فقط عشق ممنوعه، که بسیار چیزهاست: مواجهه با بیماری، ترس از تمام شدن، رنج معیشت، جنگ و …. «غمسوزی» به مخاطبش یادآوری میکند که «خلق الإنسان فی کَبَد» و به خاطرمان میآورد که راه سوزاندن رنجهای بی پایان بشری تسلیم شدن است. به قول فرحان در فصل بیست ودوم کتاب، «موتوا قبل أن تموتوا.»
«زیر تور» | درون جیک داناهیو
کاظم کلانتری|حقیقت این است که خواندن اولین رمان آیریس مرداک را به دلیل شباهتش به فضا و مضمون یکی از فیلمهای موردعلاقه ام از برادران کوئن انتخاب کردم: «درون لوین دیویس». البته که در غیاب این شباهت، احتمالا زادگاه نویسنده، دوبلین ایرلند، هم میتوانست جذبهای قوی برای برداشتن «زیر تور» باشد؛ مثلی معروف وجود دارد که میگوید «اگر به دنیا آمدن در دوبلین کار سختی باشد، نویسنده شدن در این شهر کار آسانی است!»
مشخصه اصلی رمان مرداک (که سال ۱۹۵۴ نوشته شده) و فیلم برادران کوئن (که سال ۲۰۱۳ ساخته شده) پرداخت بی نقص دو شخصیت هنرمند، اما بی خانمان، آس وپاس، قلاش و هفت خط است که مدام خانه این و آن پلاس میشوند.
صفات بعد از «اما» که میتوان آنها را دوسه خط دیگر هم ادامه داد، روش زندگی یا فلسفیدن جیک داناهیوِ نویسنده [در رمان]و لوین دیویسِ موزیسین [در فیلم]و درکل دو رِندنامه یا پیکارِسک جذاب را میسازند. تک کلمه قبل از «اما» هم یک تعریف بیشتر ندارد: دو هنرمند همیشه بدبین و گاهی مغرور که گمان میکنند علی رغم تلاش هایشان یا به اندازه استعدادشان قدر ندیده اند.
اگر بخواهم دقیقتر توصیفشان کنم باید بگویم جوابِ آنها به این سؤال که «آیا برای زندگی به یک سری اصول مشخص و مبتنی بر نظریه یا فلسفه نیاز داریم؟» خیلی روشن است: خیر! بندتنبانی و در لحظه تصمیم بگیرید. جدای از شباهتهای ظاهری و باطنی «درون لوین دیویس» و «زیر تور»، رمان مرداک، به دلیل تفکرات و تأملات فلسفی نویسنده اش، ویژگیهای یک داستان عمیق فلسفی درباره زندگی را هم دارد.
میتوان گاهی میان پیرنگهای پیچ درپیچ داستانِ مرداک، زیر «شبکه گفتمانی ِ» پیدا و ناپیدای افلاطون و ارسطو و ویتگنشتاین و شوپنهاور و مارسل پروست و دوجین نویسنده و فیلسوف دیگر هم کمی لَم داد و به برخی حقایق جهان فکر کرد. بهتر است بگویم نویسندگان بسیار کمی وجود دارند که با خواندن یک رمان از آنها انگار چندکتاب مختلف خوانده ای، و بدون شک مرداک یکی از آن هاست.
«تپش هستی: درآمدی بر نظریه و متد بنیان» | تپش هستی کتابخانه ام
ضحی زردکانلو| «بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند». این بیت مشهور سعدی، که در باب اول «گلستان» ش آمده، همچنین آغازگر کتابی است که نه ادبی است و نه شاعرانه؛ کتابی است در وادی روان شناسی و به قلم زنی که دلش برای انسانها میتپد.
راستش، وقتی این بیت را در پیش گفتار «تپش هستی» خواندم، فکرش را نمیکردم که وقتی به صفحه آخرش رسیدم، ببندمش و بگذارمش در قفسههای بالای کتابخانه، و کیف و تأثیرگذاری اش ــ مثل خیلی از کتابهای دیگر ــ فقط برای چند ساعت یا درنهایت چند روز باشد، و بعد از چند سال حتی به کل فراموشش کنم. دستاورد کتاب «تپش هستی» رشد و آگاهی شخصی است. از آن کتاب هاست که دلم میخواهد به کسانی که دوستشان دارم هدیه بدهم. جایش در آن بخش از کتابخانه است که بارهاوبارها به سراغش میروم و با هر بار خواندن کتاب به کشفی تازه درباره خودم میرسم.
دکتر فرشته میرهاشمی، نویسنده کتاب و صاحب نظریه و متد «بنیان»، بیانیهای درخور تأمل درباره این متد دارد که اگر میخواهید به جهانش سفر کنید، میتواند کاتالوگ راه گشایی باشد: «بنیان، تجربه و کشف گوهر وجود است. بنیان فضایی است برای کشف، ایجاد، انتخاب، امکانات درزمینه توجه به دیدگاههای متفاوت؛ آگاهی، شناخت و شکوفایی استعدادها؛ تنظیم رابطه با خود، دیگران و جهان هستی؛ موفق و مؤثر بودن در زندگی خود و دیگران؛ و تعالی و تکامل شخصی که آن را “رشد” مینامیم.»
«مجموعه کامل اشعار رضا بروسان» | فقط یک نفر
سلمان نظافت یزدی|چاپ کتاب، خریدن کتاب، خواندن کتاب و ــ از همه بدتر ــ هفته «کتاب و کتاب خوانی»، با آمارهای بیهوده، در این روزگار بیش ازاندازه دغدغه لوس و لوکسی به نظر میرسد. فهم قیمت ارز و طلا و تتر و از این چیزها برای همه اهمیت بیشتری دارد تا هر چیز دیگری ازقبیل کتاب. به هرحال، کتاب خواندن به تنهایی، در چنین جامعه ای، هیچ فایدهای ندارد و چیزی را عوض نمیکند، اما، اگر بخواهیم دم را غنیمت بشماریم و برای لحظاتی از جلد آدم غرق در ریال بیرون بیاییم، کتاب مسکن است.
میان این اوضاع بلبشوی بی کتابی، اوضاع مجموعه شعرها و چاپ کتاب شعر از همه بدتر است؛ یعنی، اگر بگوییم از هر ۱۰۰ نفر ۲ نفر کتاب میخوانند، از آن دو نفر، احتمالا، هیچ کدام شعر نمیخوانند. با همه این صحبت ها، خبر خوب برای علاقهمندان روبه انقراض شعر چاپ مجموعه اشعار غلامرضا بروسان ازسوی نشر «مروارید» است، مجموعهای که همه کتابهای منتشرشده بروسان از سال ۸۰ تا ۹۴ را کنار هم قرار داده است.
این مجموعه کارنامه شاعری رضا بروسان است که در کارنامه اش شعرهای خوب زیادی هم دارد. چاپ این کتاب جای امیدواری دارد که هنوز و همچنان شعر بروسان طرفداران خودش را دارد که بعد از سیزده سال از درگذشت شاعر دنبال شعرهای او هستند. اگر نخواهم خوش خیالانه این چند خط را به پایان برسانم، باید بنویسم که میزان فروش همین کتاب را هفته پیش از یک کتاب فروشی بزرگ در مشهد پرسیدم: در کمال تعجب، گفت فقط یک نسخه! اما ــ به هرحال ــ دیگر همین است که هست. هفته کتاب مبارک ادارات و مدیران آمارساز و آمارباز و خبرنگاران خوش خیال باشد!
«جنگ آخرالزمان» | جدال بین سنت و مدرنیته
علیرضا وفایی نیا|رمان «جنگ آخرالزمان»، روایتی داستانی از شورشی در منطقه باهیای برزیل است، شورشی عجیب ازسمت مردمی فقیر در قرن نوزدهم علیه حکومت جمهوری تازه شکل گرفته آن کشور. اما، جدای از خط داستانی کتاب، ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی، تمام شالوده روایتش را روی مسئله تعارض سنت و مدرنیته بنا کرده است، مسئلهای که باعث میشود درطول خواندن کتاب اصلا با حس و حال حاکم بر ماجرا غریبه نباشیم و نمونههایی از فضای این داستان قرن نوزدهم برزیل را در زندگی خود ببینیم.
«جنگ آخرالزمان» درباره بخشهایی از یک جامعه است که سالهای سال از دنیاها و ارزشهای هم دور مانده اند و زبان مشترکی ندارند، و همین شرایط آنها را به سمت بحرانی عجیب کشانده است، مردمی که بخشی از آنها سوار موج پرشتاب مدرنیته شده و رؤیای پیشرفت سریع و رفاه را در سر دارند و بخشی دیگر این روند تازه را توهین به سنتهایی میشمارند که زندگی شان برمبنای آنها بنا شده است. در این فضای شکل گرفته، دو طرف هیچ درکی از دنیای هم ندارند و همین مسئله دشمنی میان آنها را عمیق و عمیقتر میکند و جنگی خونین بینشان اتفاق میافتد.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «نخبگان سیاسی، روشنفکران و نظامیان اصولا فکرش را هم نمیکردند که مردم فقیر علیه چیزی که دقیقا برای حمایت از ایشان، یعنی دهقانان و قربانیان نظام پیشین کشور، برقرار شده بود سر به شورش بردارند.» کتابْ نسبتا طولانی است و ممکن است شرح برخی ماجراهای آن کمی طولانیتر از حد لازم به نظر برسد، اما هنر نویسندگی یوسا درکنار ترجمه روان و خوب عبدا… کوثری شما را با روایت و اتفاقاتش به خوبی همراه میکند.
«شیوه چشم: بهمن جلالی که بود و چه کرد؟» | شیوه چشم هنرمندان
سیدمحمدرضا هاشمی|پیمان هوشمندزاده ازجمله عکاسانی است که، علاوه بر عکسهای خوب، قلم خوبی هم دارد و تاکنون چهارده عنوان کتاب از او در موضوعات مختلف منتشر شده است. هوشمندزاده در دانشگاه عکاسی خوانده و در عکاسی معاصر ایران جایگاه ویژهای دارد. «شیوه چشم: بهمن جلالی که بود و چه کرد؟» آخرین کتاب اوست که نشر «چشمه» به تازگی آن را منتشر کرده است.
هوشمندزاده، در این کتاب، به خاطرات خود از بهمن جلالی، هنرمند فقید ایرانی، پرداخته و تجربه زیسته خود در سالهای رفاقتش با آقای جلالی را، با قلمی ساده، اما جذاب و خواندنی، به مخاطب عرضه کرده است. او، در این کتاب، همچنین، منتخبی از مصاحبههای بهمن جلالی را گردآوری کرده و، درکنار آن ها، خاطرات و عکس هایش از بهمن جلالی را نیز آورده است. ما، با خواندن کتاب «شیوه چشم»، نه تنها با نگاه بهمن جلالی به عکاسی آشنا میشویم، بلکه به درون زندگی او میرویم و با بسیاری از ویژگیهای شخصی و انسانی او آشنا میشویم.
وقتی از دور به زندگی هنرمندان بزرگ نگاه میکنیم، در ذهن خود شخصیتی از آنها میسازیم که دست یافتنی نیست و فکر میکنیم احتمالا زندگی شان تفاوت بسیاری با آدمهای معمولی دارد، اما من، وقتی کتاب «شیوه چشم» را خواندم، فهمیدم مرحوم بهمن جلالی یکی مثل دیگران بوده، و چقدر نگاه او به زندگی را دوست دارم.
«نقشههایی برای گم شدن» | روایت انس آگاهانه با مکانهای تارعنکبوت بسته
قاسم فتحی| «نقشههایی برای گم شدن» درباره فضیلت گم شدن و گم ماندن است، اینکه چطور میتوان آگاهانه با مکانهای ناشناخته و تارعنکبوت بسته انس گرفت و پرسه زد و به هسته مرکزی رؤیاها و خاطرهها رسوخ کرد. ربکا سولنیت، در اثر خواندنی اش، هم زمان را گم میکند و هم جغرافیا را؛ حاصلش میشود رفتن به هزارتوی خاطره ها، خرابهها و زندگی آدمهایی که قرن هاست ازبین رفته اند. او، قدم به قدم، از هراس گم شدن میکاهد، از هراس فراموش شدن و فراموش کردن، و عالمانه، با آن تعابیر و واژگان و خرده روایتهای بی شمار، به لذتهای گم شدن میپردازد.
سولنیت استادانه به همه جا گریزی میزند و از آنها خاطرهای تعریف میکند: از دل تاریخ به جنگل میرود، از اجدادش حرف میزند، از موسیقی بلوز، و از حیوانات درحال انقراض و محشوربودن با حیوانات صحرایی، و چشم انداز متفاوتی از گم شدن ارائه میدهد، از اینکه از دل ناشناختهها و تاریکیها چه چیزهای ارزشمندی که بیرون نمیآید، چه حوادثی که با پرسه زدن در آنها میتوانی ارتباطشان را با خودت پیدا کنی.
او معتقد است انسان، با گم کردن خودش، ماندن در فضایی رازآلود و پُرازتردید را تمرین میکند. سولنیت، در تک تک جستارهایش، ما را از حصر خانگی به واکاویدن اموری دعوت میکند که همه چیزش بر ما پوشیده است و این پوشش جز با گم شدن کشف نمیشود.
«خوب گوش نمیدهی» | فقط منتظریم نوبت حرف زدن خودمان برسد
محسن موسوی زاده| «من که بهت گفته بودم!» یا «حواست هست دارم چی میگم؟» برای همه ما جملات آشنایی است، جملاتی که نشان میدهد، وسط یک مکالمه، حتی از نوع جدی آن، روحمان حضور ندارد و همین نکته ممکن است سبب دهها سوءتفاهم شود.
اما چگونه میتوان این عادت نامناسب را کنار گذاشت؟ کتاب «خوب گوش نمیدهی»، نوشته کیت مورفی، درباره یکی از مهارتهای مهم، اما فراموش شده ما، یعنی «گوش دادن» صحبت میکند. مورفی میگوید، در دنیای امروز خیلی از ما حواسمان به حرفهای دیگران نیست و درواقع درست گوش نمیدهیم؛ شاید فکر کنیم داریم خوب گوش میدهیم، ولی بیشتر وقتها فقط منتظریم نوبت حرف زدن خودمان برسد یا داریم توی ذهنمان چیزهای دیگری را مرور میکنیم.
این کتاب، با مثالهای جالب و واقعی، به ما یاد میدهد چطور به دیگران توجه کنیم و چطور حرف هایشان را واقعا بفهمیم. مورفی معتقد است خوب گوش دادن باعث میشود روابط بهتری بسازیم، به دوستهای بهتری تبدیل شویم و حتی در کار و زندگی موفقتر عمل کنیم. او توضیح میدهد که برای گوش دادن واقعی باید صبور باشیم، تمرکز کنیم و، به جای قضاوت، سعی کنیم حس و حال و دیدگاه طرف مقابل را درک کنیم. این اثر یک راهنمای عملی برای بهترشدن در گوش دادن است. اگر دوست دارید روابطتان عمیقتر و پرمعناتر شود و واقعا آدمها را بفهمید، این کتاب میتواند به شما کمک کند.
source