محدثه واعظیپور: «دبستان پارسی» ساخته حسن نقاشی یکی از پربینندهترین مستندهای «هاشور» در سال ۱۴۰۳ بوده است. این مستند پیشتر در جشنواره «سینماحقیقت» روی پرده رفت و تحسین شد. فیلم حسن نقاشی، متفاوت از اغلب آثار مستند این سالها، هویتی مستقل دارد و مضمون اصلی آن، بسیار فراتر از زمان ساخت اثر و مناسب امروز ماست. مبارزه با جهل و افروختن چراغ دانش. در این گفتگو حسن نقاشی از تلاش برای ساخت این مستند میگوید.
«دبستان پارسی»، دومین مستند پربیننده سال، در هاشور بوده. تمایل دارم بحث را از اینجا شروع کنیم. این یک اتفاق ویژه برای فیلمی است که سوژه داغ اجتماعی ندارد، باب سلیقه مخاطبی که عاشق مستند گزارشی است، نیست. یک اثر جدی در سینمای مستند است و دیده شدنش، مایه مسرت و امیدواری. فکر میکنید کدام وجه از فیلم به دیده شدن آن کمک کرده.
روایتگری در سینمای مستند ضروری و هنرِ مستندساز در نحوه روایت تجلی میکند. مخاطب آثار مستند، مخاطبی از جنس عام نیست، تماشاگر اثر مستند آگاهانه به دنبال طرح چالشهاست، او منطق فازی را میپسندد و از تغییرات ناگهانی و منطقی استقبال میکند.
در مستند گزارشی، نقش کارگردان در مقام ابژه یا سازنده اثر کمتر از سوژه انگاشته میشود، شاید به دلیل همین محدودیت آثار گزارشی از فرمی تکرار شونده پیروی می کنند، این را نمیتوان کاستی شمرد، اهمیت در رخدادی ست که در مقابل دوربین ثبت و ضبط میشود، و شاید این ثبت دیگر تکرار نشود، سوژه به خود واقعی نزدیک و در نابترین شکل ممکن حاضر است، در این گونه مستند، گاه کارگردان از مقام ابژه به سوژه تبدیل میشود . هر چند اهمیت مستند های گزارشی مهم است ، اما باید بدانیم که هر اثر مستند، گزارشی به مخاطب است، مستندهای آوانگارد یا شاعرانه، با وفاداری به اصل گزارش یا رخداد واقعی، نقش کارگردان را به عنوان کسی که این واقعیت راویت اوست را برجسته میکند، در اصل ما واقعیت کارگردانی شده را شاهدیم، این شیوهای نو گرا در بیان است، «خانه سیاه است» اثر فروغ فرخزاد ، به ساکنین جذامخانه می پردازد ، بعد از نیم قرن هنوز از تماشای آن فیلم شاعرانه و آوانگارد به وجد میآییم ، حال آن که دها گزارش بعد از او از جذامخانه ساخته شد، تفاوت در مفاهیم آمیخته با رنجهای زندگی و زیبایی و رنگ مشهود است.
در فیلم فروغ خنده کودکان جذامی زیباست، زن جذامی زیباست، جهان زیباست، حال آنکه میدانیم، در پشت این خندههای پلاسیده، غمی تلخ نهفته که ما بر آن متاثریم، اینجا نقش کارگردان برجسته میشود، او به عنوان مفسرِ واقعیت، میان موضوع و مخاطب مینشیند.
باور دارم که تاریخ و فرهنگ برای مخاطب اهمیت دارد، او صداقت و باور پذیری اثر را ارزیابی میکند. در آثارم، از روایتهای گزارشی فاصله گرفتم و به اسناد و مدارک فرصت دادم تا خود را برای مخاطب افشا کنند. این تجربه روایتگریِ اشیا هم برای من مستندساز و هم برای مخاطب جستجوگر جذاب است.
پژوهش در اغلب کارهای شما جدی و سختکوشانه است. برای «دبستان پارسی» چقدر زمان صرف پژوهش شد؟ چقدر از اسناد و مدارک مربوط به آن دوره در دسترس است؟
پژوهش «دبستان پارسی» شش سال زمان برد، نخست منابع مکتوب را فراهم آوردم، بازخوانی نامههای پارسیان هند مهمترین بخش کار بود، سپس به خود نوشتههایی دست یافتم که متاسفانه اکثر صفحات آن از بین رفته بود، در این خوانش به مطالب بکری دست یافتم، گام بعدی گفتگو با سالخوردگان یزدی بود، آنها نسلی بودند که یا خود در مدارس پارسی درس خوانده، یا اجدادشان از بانیان و معلمان بودند، روایت هایشان را شنیدم، و بخش مبهم موضوع آشکار شد.
سپس جمع آوری اسناد تصویر را آغاز کردم، در روزنامه محلی فراخوانی اشتراک عکس منتشر کردم، خیلی از خانوادههای زرتشتی یا پارسیِ مهاجر، عکسهای خود را در اختیارم قرار دادند، پشت نویسی عکسها، در شناخت شخصیتهای تصویر، کمک شایانی بود، در پایان به جستجوی بقایای دبستانهای پارسی پرداختم، در شهر یزد و توابع به چهارده مدرسه دست یافتم، متاسفانه بخشی از این بناها در گذر زمان مخروبه بود، هر چند نشانهایی از مدرسههای قاجاری با خود داشت، برای مثال در بنایی که می توان آنرا از نخستین مکتب خانههای پارسی دانست، به دفتر های سوخته و لوازم تحریر قجری دست یافتیم، که نشان از یورش ناگهانی و آتش سوزی مکتب خانه داشت. بعد از یافت این اسناد بر آن شدم که پژوهش را در قالب فیلمنامه مستند نگارش کنم و تولید آغاز شد .
«دبستان پارسی» علیه جهل و خرافات است، بیش از آنکه حتی درباره تاریخ مدارس و لایه اول فیلم باشد. موافقید؟
موافقم، نوعی جهل ستیزی و زدودن آداب و رسوم از این خرافات هدف غایی بوده است، از شخصیت اصلی فیلم (ماستر خدابخش ) تعدادی کتاب منتشر شده است، که بخش عمده این نوشتهها در نکوهش خرافه است، او منتقد راستین سنتهای غلط بود و خواستار تغییر اساسی در شیوه زندگی مردم. در این کتابها می کوشد تا راه و روش زیست مفید و احترام به فرهنگ ایرانی و وطن دوستی را ترویج کند، او پی برده که راه تحول ایران قجر زده و ترقی وطن تنها در تاسیس مدارس و سواد آموزی خلاصه می شود، انقلاب مشروطه اولین گام موثر در سواد عمومی بود، اما در این مسیر نیروی متعصب و قشری بر نمیتابد، در اسناد پارسی خواندم که جمعی از بزرگان یزد، سوادآموزی را خطری برای بیداری توده رعیت میداند .
گفتار متن را شما نوشتید، نثرتان پالوده و نزدیک به دوره روایت است. چه نوع متن و گفتاری مد نظر شما بود؟ نمیخواستید زبان سادهتر و امروزیتری داشته باشید؟
به سبک نگارش قجری علاقه مندم، آداب نگارش رعایت میشود، خاصه بعد از مشروطه که شعرا و نویسندگان نامدار در جراید مشغول میشوند نوعی شاعرانگی و ادبیت ظهور میکند که در نوع خود بینظیر است، تمام نسخ های موجود از دو جریده مشروطه یعنی حبل المتین و سوراسرافیل را خواندم، و با نت برداری از دستور زبان نامه نگاری و خاطره نویسی قاجاری، سعی کردم تا آن را الگوی گفتار متن قرار دهم.
ناگفته نماند که قرائت بیش از پانصد نامه و دست نویس شخصی کمک شایانی بود، سبک نگارش میرزا نویسهای پارسی خیلی نو آورانه بود، به شعر می مانست، جملات مختصر با مفهومی بلند، گاه آمیخته با طعنههای قابل فهم یا اشارات غیر مستقیم، بطور مثال وقتی راوی در نامهای به بمبئی می خواهد جور حکومت قاجار را برای بزرگان هند بازگو کند مینویسد: ملخ گندم ها را خشکانده و قاجار قلم ها را، این باد صبا که از آن یاد می کنید، بوی خون عزیزان ما میدهد …
این نامهها در من تاثیر بسزا داشت، سعی کردم علاوه بر حفظ زبان، به طعنهها، کنایه و اشارات بیشتر بپردازم.
شما مهمترین کارهای فیلم را انجام دادید، چرا از همکاری بقیه استفاده نکردید. جالب است در جشن مستقل سینمای مستند برای همه این بخشها نامزده شدهاید.
در فیلم از سه تصویر بردار استفاده شد، گزینش هر کدام به دلیل استعدادی بود که در کار داشتند، در مرحله ضبط گفتگو، بازتولید وقایع، یا در ضبط سکانسهایی با لنز ماکرو این را لحاظ کردم، در خصوص تدوین هم معتقدم این مرحله مهم کارگردانی اثر است، باید روایت با اطلاعات پژوهش همخوان شود و سکانسها برای روایت، چیدمانی دیگر داشته باشد، در نهایت و پس از گفتگو با چند همکار تدوین گر به این نتیجه رسیدم که چون سایر آثارم تدوین را انجام دهم.
فیلم شما در جشنواره «سینماحقیقت» روی پرده رفت و دوستداران فراوانی داشت، در جشن مستقل سینمای مستند هم ۵ نامزدی دارید. این مایه دلگرمی است. جشنوارهها چقدر برایتان مهم است؟
فیلم مستند موجودی زنده است، حیات دارد، زمان بر آن پختگی میبخشد، هر بار که دیده می شود متولد میشود، بعد از نزدیک به پنجاه سال، ناگهان تپههای قیطریه پرویز کیمیاوی از آرشیو میآید و در جنجال ساخت و سازهای بی قاعده در پارک قیطریه، اشارات تاریخی دقیقی را مطرح می کند، و از قضا خوب هم دیده میشود.
فیلم مستند به تعداد مخاطبانش شخصیت دارد، هر مخاطب چیزی از آن را در خود میپذیرد و این چرخه همیشگی ست، جشنواره تخصصی ارزیابی دارد، کیفیت و کارکرد اثر را در یک زمان مشخص ثبت می کند، این نکته مثبتی ست که به فیلمساز انگیزه میدهد، این که از منظر کارشناسانه چه جایگاهی دارد، لزوما قضاوت جشنواره با نگاه مخاطب یکی نیست، اما همین بازخورد هم مهم است، ضروری ست، شاید این دید کارشناسانه، سیاست های تولید، سرمایه گذاری و پخش را دگرگون کند.
از این دیدگاه، جشنواره را میپسندم ، گاه از منتقدان میشنوم که میل به ساخت آثار تاریخی نسبت به سایر گونه ها افزون شده، ساخت مستند تاریخی سهل نیست ، فرایندی دشوار و جانفرسا ست ، حمایت همه جانبه می خواهد ، با صبر و تامل پیش می رود ، و چون اثر تاریخی ( خاصه آثار تاریخی معاصر ) رسالت اجتماعی دارد پس مستند ساز وظیفه اش تعریف نیست، امر تحلیل را در نظر دارد، آن ناگفته ها و نا شنیده هایی که از سر غفلت پیش آمده را مثل آینه ای برابر اجتماع می گیرد و به بانگ رسا می گوید: بیاموز.
هر چند ما در این سیر با انبوهی از فیلمهای به ظاهر تاریخی مواجهایم که ساخته شدن یا نشدنشان اهمیت چندانی ندارد، چون از چالش تهی ست ، تاریخ موزهای، کارت پستالی، تاریخ من درآوردی و روایت انحرافی میتواند تاثیر نا مطلوبی بر جهان فیلم و قضاوت مخاطب بگذارد، ارزیابی درست و غلط یک اثر تاریخی در همین جشنوارهها و با دید کارشناسانه حاصل میشود، من با جشنوارههای فیلم مستند موافقم، برای دوام این سینما نیاز به دیده شدن داریم.
مخاطب «دبستان پارسی» از نظر شما چه کسانی هستند ؟ فکر میکنم بر اغلب ما واجب است این فیلم را ببینیم چرا که جهل و خرافه هنوز هم به قوت خود پابرجاست و نظام آموزشی، آسیب دیده و بیمار است.
وقتی فیلم را میساختم، به مخاطب محدود فکر می کردم، اما استقبال به حدی رسید که غافلگیر شدم، خاصه در میان نسل جوان و دانشجو تحلیل های جالبی خواندم، فیلم مستند فرهنگ ساز است، آسیب شناسی میکند، حتی حیات یک ملت را دگرگون میکند، امروز نسبت به قبل وضعیت دبستانهای پارسی بهتر است، یا مرمت و بازسازی شده یا با حصارکشی از تخریبهای احتمالی و سو استفاده جلوگیری کرده اند، بخشی از ساختمان آموزشی مارکار یزد، موزه شده … اگر ماستر خدابخش نبود و آن جان فشانی را نمیکرد یا از درون این دستنوشته ها خود را افشا نمیکرد، ساخت مستند «دبستان پارسی» اهمیت نداشت، کشف و واکاوی ناگفته ها رسالتی ست که اینک و در این زمانه بر شانههای مستند ساز سنگینی می کند، باور دارم سیاست های تولید مستند باید این را مد نظر داشته باشد. موضوعات ناپخته، ناممکن، بی چالش و روایتهای خطی و معمول از اعتبار و اهمیت مستند و مستند سازی می کاهد .در یک کلام: مستندساز دچار دانایی تراژیک است، و این دانایی دردناک او را بر آن میدارد تا روایتگر حقایق تلخ و شیرین یک ملت باشد.
فیلم تازهتان درباره چیست؟ در چه مرحلهای است؟
فیلم جدیدم «یزد الی یزد»، در مرحله تدوین است، روایت ناشنیده شورش لوطیهای یزد که در اواخر سلطنت محمد علیشاه رخ داد، محمد علی گلکار، لوطی ضد مشروطه، از اوضاع نابسامان مملکت استفاده میکند و حکومت مستقل تشکیل میدهد، بر تخت می نشیند، سکه میزند، پرچم هوا می کند، و حکومت یزد را به دست میگیرد، باور دارد باید مشروطه را برچید و سلطنت را تجدید کرد، باج میستاند، رجز می خواند، هوای شاهی دارد، اما همه اینها یک شبه از دست میرود و در مییابد چون میر نوروزی بازیچه ای بیش نبوده، او میماند و خاطرات ظلم و جور چهل روزهاش بر مردم یزد که امروز هم زبانزد و نقل مجالس است.
۵۷۵۷
source